☆‍●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆ ❣﷽❣ ✍ (س) هفتم 《بسم الله الرحمن الرحیم 》 امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و فرزندانشان در خانه بودند که عمر فریاد زد: «خانه فاطمه را با هر کسی که در آن است آتش بزنید!» با شنیدن این صدا حضرت زهرا از پشت در فرمود: «پدرجان، یا رسول الله، پس از تو از سوی پسر خطاب (عمر) و پسر ابی قحافه (ابوبکر) چه مصیبت هایی به من می رسد. ای عمر، ای دشمن خدا و پیامبر، لعنت خدا بر تو باد.» با شنیدن صدای حضرت، عده ای گریه کنان از خانه فاطمه دور شدند. در حالی که همه ناباورانه نگاه می کردند و انتظار چنین کاری را نداشتند، عمر آتشگیره را به هیزم هایی گرفت که خار مغیلان زیر آنها قرار داده بود و آنها را شعله ور ساخت. با شعله گرفتن هیزم ها، آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت زهرا پشت در نشسته بود. در این حال قنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند. حضرت زهرا برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد، در حالی که می فرمود: «شما را به حق خدا و پدرم پیامبر قسم می دهم که از ما دست بردارید و باز گردید!» با آتش گرفتن در، باز کردن آن آسانتر شده بود؛ ولی حضرت زهرا همچنان در را محکم گرفته بود تا باز نشود. در این حال عمر تازیانه ای از قنفذ گرفت و آماده هجوم به خانه شد. کم کم آتش به این سوی در خانه رسید در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت زهرا می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که آن را از جا کند و شکست! پیش از آنکه حضرت زهرا بتواند کنار برود، در با تمام سنگینی بر روی آن حضرت افتاد. در این حال فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت آسیب رسید... ┄✿❁✿❁✿❁✿┄ 👈 ....... ☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘ ┏━━━🍃🌴🍃━━━┓ @darmahzareghoran ┗━━━🍂━━