#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۹۴ )
نجوای حضرت علی علیه السلام:
چه شبی است امشب خدایا! این بنده تو هیچگاه اینقدر بیتاب نبوده است.
این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر نلرزیده است. این اشک اینقدر مدام نباریده است. چه کند علی با اینهمه تنهایی!
ای خدا در سوگ پیامآور تو که سختترین مصیبت عالم بود، دلم به فاطمه خوش بود. میگفتم:
گلی از آن گلستان در این گلخانه یادگار هست. اما اکنون چه بگویم؟ اینهمه تنهایی را کجا ببرم؟ اینهمه اندوه را با که قسمت کنم؟
ای خدا چقدر خوب بود این زن! چقدر محجوب بود! چقدر مهربان بود! چقدر صبور بود!
گاهی احساس میکردم که فاطمه اصلا دل ندارد. وقتی میدیدم به هیچ چیز دل نمیبندد، با هیچ تعلقی زمین گیر نمیشود، هیچ جاذبهای او را مشغول نمیکند.
هیچ زیور و زینت و خوراک و پوشاکی دلخوشیاش نمیشود، هر داشتن و نداشتن تفاوتی در او ایجاد نمیکند، یقین میکردم که او جسم ندارد، متعلق به اینجا نیست. روح محض است، جان خالص است.
گاهی احساس میکردم که فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد استوار چون کوه، با صلابت چون صخره، تزلزل ناپذیر چون ستونهای محکم و نامرئی آسمان.
یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مامور به سکوت بودم و حرفهای دل مرا هم او میزد.
چند سال مگر از جاهلیت میگذرد؟ جاهلیتی که در آن شتر مقام داشت و زن ارزش نداشت. جاهلیتی که در آن دختر، ننگ بود و اسب، افتخار.
زنی در مقابل قومی با این تفکر و بینش بایستد و یکه و تنها از حقیقت دفاع کند!
این دل اگر از جنس کوه و صخره وفولاد باشد، آب میشود.
گاهی احساس میکردم که فاطمه دلی از گلبرگ دارد، نرمتر از حریر، شفافتر از بلور.
و حیرت میکردم که چقدر یک دل میتواند نازک باشد، چقدر یک انسان میتواند مهربان باشد.
غریب بود خدا! غریب بود!
من گاهی از دل او راه به عطوفت تو میبرد7م.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
جلسه 95
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸. 🔹 ◎﷽◎ 🔹
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 95)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
وقتی به خانه میآمدم انگار پا به دریای محبت میگذاشتم، انگار در چشمهی صفا شستشو میکردم.
خستگی کجا می توانست خودی نشان دهد.
زندگی دشوار بود و مشکلات بسیار اما انگار من بر دیبای مهر فرود میآمدم، بر پشتی لطف تکیه میزدم و بال و پر عطوفت را بر گونههای خودم احساس میکردم.
فاطمه در این دنیا برای من حقیقت کوثر بود.
با وجود او تشنگی، گرسنگی، سختی، جراحت، کسالت و خستگی به راستی معنا نداشت.
اکنون با رفتن او من خستگیهای گذشته را هم بر دوش خودم احساس میکنم.
خسته ام خدا! چقدر خستهام.
چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟!
اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود آب را بر بدن او حرام میکردم. اگر دفن واجب نبود، خاک را هم بر او حرام میکردم.
حیف است این جسم آسمانی در خاک. حیف است این پیکر ثریایی در ثری، حیف است این وجود عرشی در فرش.
اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است. از تبعات زندگی خاکی است.
پس آب بریز اسماء! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش میکرد، ای اشک بیا! بیا که اینجاست جایِ گریستن...
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸. 🔹 ◎﷽◎ 🔹
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 96)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمیشناسند، به اندازهی من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه میزنند، مویه میکنند، تو سزاوارتری برای گریستن ای علی! که فاطمه فاطمهی تو بوده است...
ای وای
این تورم بازو از چیست؟...
این همان حکایت جگر سوز تازیانه و بازوست. خلایق باید سجده کنند به اینهمه حلم، به اینهمه صبوری، فاطمه! گفتی بدنت را از روی لباس بشویم؟
برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظهی این دل خسته را کردی؟ نازنین! چشم اگر کبودی را نبیند، دست که التهاب و تورم را لمس میکند.
عزیز دل! کسی که دل دارد بییاری چشم و دست هم درد را میفهمد.
ای کسی که پنهانکاری را فقط در دردها و مصیبتهایت بلد بودی، شوی تو کسی نیست که این رازهای سر به مهر تو را نداند و برایشان در نخلستانهای تاریک شب، نگریسته باشد.
اینجا جای تازیانه نامردان است در آن زمان که ریسمان در گردن مرد تو آویخته بودند.
ای خدا! این غسل نیست، شستشو نیست، مرور مصیبت است.
دوره کردن درد است. تداعی محنت است.
ای وای از حکایت محسن!
حکایت فاطمه و آن در و دیوار! حکایت آن میخهای آهنین با بدن نحیف و خسته و بیمار! حکایت آن آتش با آن تن تب دار!
حکایت آن دست پلید با این گونه و رخسار! حکایت آنهمه مصیبت با این دل بیقرار!
آرامتر اسماء! دست به سادگی از اینهمه جراحت عبور نمیکند، دل چطور اینهمه مصیبت را مرور کند؟!
چه صبری داشتی تو ای فاطمه! و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه!
اینکه جسم است اینهمه جراحت دارد، اگر قرار به تغسیل دل بود، چه میشد!
این دل شرحه شرحه، این دل زخم دیده، این
دل جراحت کشیده!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 97)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
اسماء بیار آن کافور بهشتی را که دیگر دل، تاب تحمل ندارد.
ثلث این کافور بهشتی جبرئیل آورده، حنوط پیامبر شد- سلام بر او- و ثلث دیگر، حنوط تو مظلومهی مهربان من! و ثلت دیگر از آن من.
کی میشود این ثلث آخر به کار بیاید و من تنها مانده را به شما دو عزیز رفته ملحق کند؟
آن کفن هفت تکه را بده اسماء! کاش میشد آدمی به جای یاری عزیزتر از جان خویش، فراق را برای همیشه کفن کند.
خدایا! این فاطمه است، دختر پیامبر و برگزیدهی تو.
دختر بهترین خلق تو، دختر زیباترین آفرینش تو،
خدایا! آنچه رهاییاش را سبب میشود بر زبانش جاری کن، برهان او را محکم گردان، درجات او را متعالی فرما و او را به پدرش برسان.
(امان از دل مولامون علی😭)
بچهها بیایید. حسن جان! حسین جان! زینبم! عزیزم امکلثوم بیائید با مادر وداع کنید.
سخت است میدانم، خدا در این مصیبت بزرگ به اجر و صبرش یاریتان کند.
آرامتر عزیزان! از گریه، گزیری نیست. اما صیحه نزنید، شیون نکنید، مثل من آرام اشک بریزید.😭
نمیدانم چطور تسلایتان دهم. این مادر آخر مادری نبود که همتا داشته باشد، که کسی بتواند جای او را پر کند، که جهان بتواند چون او دوباره بزاید.
اما تقدیر این بوده است، راضی شوید به مشیت خداوند و زبان به شکوه نگشائید.
رویش را؟ سیمای مادر را؟ باشد، باز میکنم، هر چند که دل من دیگر تاب دیدن آن چهرهی نیلی را ندارد. وای، مهتاب چه میکند با این رنگ روی مهتابی!
اینقدر صدا نزنید مادر را! او که اکنون توان پاسخ گفتن ندارد، فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید.
اما نه، انگار این دستهای اوست که از کفن بیرون میآید و شما را در آغوش میگیرد.
این باز همان دل مهربان اوست که نمیتواند پس از وفات نیز ندای شما را بیجواب بگذارد. تا کجاست مقام قرب تو فاطمه جان!
شما را به خدا بس کنید بچهها! برخیزید!
این جبرئیل است که پیام آورده، برخیزید!
جبرئیل میگوید: روح این بچهها مفارقت میکند از جسم، بردارشان.
جبرئیل میگوید: عرش به لرزه درآمده، بردارشان، شیون ملائک آسمان را برداشته،
بَردارِشان، تاب و تحمل خدا هم...
علی جان! بَردارِشان.
برخیزید بچهها! چه شبی است امشب خدایا!
لا حول و لا قوه الا بالله.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 98)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
برخیزید بر مادرتان نماز بخوانیم، نماز آراممان میکند، نماز تسلایمان میبخشد.
حسن جان! بگو بیایند، به آن چند نفر بگو آرام و مخفیانه و بیصدا بیایند.
همه کار همین امشب باید تمام شود، وصیت مادرتان زهراست.
صبور باش حسین جان! دلت را به خدا بسپارد. در این مصیبت عظمی از او کمک بگیر.
اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَیْه راجِعُون...
وَ اِنّا اِلی رَبّنا لَمُنْقَلِبُون...
علیکم السلام، خدا پاداشتان دهد، اینجا بایستید، پشت سر من، صبور باشید.
آرام گریه کنید. وصیت دختر پیامبر را از یاد نبرید، به صدای گریهتان، دیگران را هشیار نکنید، همین شما فقط باید در نماز شرکت کنید. دلهایتان را به یاد خدا آرامش ببخشید.
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّه اَلْعَلِی الْعَظیم.
خدایا من از دختر پیامبر تو راضیام، اکنون که او گرفتار وحشت است تو همدم او باش.
خدایا! مردم از او بریده بودند تو با او پیوند کن.
خدایا بر او ظلم کردند، تو برایش حکم کن که بهترین حاکمان توئی.
الصلوة... الصلوة...
الله اکبر...
خدایا این دختر پیامبرت فاطمه است که او را از ظلمتها به سوی انوار بردی.
شما سه نفر بیائید، تابوت را از زمین برداریم. از اینجا، به آن سمت که صدای اِلَیَّ... اِلَیَّ... میآید.
این صدای خداست، خدا فاطمه را به سوی خویش میخواند، همین جا، همین جا تابوت را زمین بگذارید، همه کارِ فاطمه را خدا کرده است.
این قبر آماده، از آنِ زهراست.
جان عالم به فداش.
بروید کنارتر تا من به داخل قبر بروم، آرامتر، آهسته گریه کنید، این دست و پای من هم نباید اینقدر بلرزند.
چه سنگین است این غم و چه سبک شده است این بدنی که اینهمه درد دیده است.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 99)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
آی! ای زمین! این امانت، دختر رسول خداست که به تو میسپارم.
و الله که این دستهای رسول خداست، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّهِ. خوش به حال تو فاطمه جان! بسم اللَّه الرحمن الرحیم. بِسْم اللَّه وَبِاللَّه وَعَلی مِلَّةِ رَسُولاللَّه. مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّه.
صدیقه جان! تو را به کسی تسلیم میکنم که از من به تو شایستهتر است. فاطمه جان! راضیام به آنچه خدا برای تو خواسته است.
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْری.
شما را از خاک آفریدیم، به خاک برمیگردانیم و بار دیگر از خاک بیرون میآوریم.
فاطمه جان! همه تن، چشم انتظار آن لحظهی دیدارم.
ای خشتها! میان من و فاطمهام جدایی میاندازید؟
دلهای ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمیتوانند جدایمان کنند.
اما بر تو مبارک باد فاطمه جان! دیدار پدرت پس از این دوران سخت فراق.
✨السّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّه عَنّی وَعَنْ اِبْنَتِک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنْ اِبْنَتِکَ وَحَبیبِکَ وَقُرَّة عَیْنِکَ وَ زائِرک
سلام من و دخترت به تو ای رسول خدا!
سلام دخترت به تو! سلام محبوبت! سلام نور چشمت و سلام زائرت.
سلام آنکه در بقعه تو در خاک آرمیده است و خداوند پیوستن شتابناک او را به تو رقم زده است.
ای رسول خدا کاسهی صبرم در فراق محبوبهات لبریز شد و طاقتم در جدایی از برترین زن عالم به اتمام رسید.
جز گریه چه میتوانم بکنم ای پیامبر خدا؟!
گریه بر مصیت سنت توست، من در مصیبت تو هم جز گریه چه توانستم بکنم؟
تو سر به سینهی من جان دادی، من با دست خودم چشمهای تو را بستم، تو را غسل دادم و کفن و دفن کردم. سر تو را من بر لحد نهادم.
در برابر تقدیر، جز تسلیم و رضا چاره چیست؟
انا لله و انا الیه راجعون.
ای پیامبر خدا! اکنون امانت به صاحبش رسید و زهرا از شر غم و ستم خلاصی یافت.
و برای من از این پس چه زشت است چهرهی زمین و آسمان بدون حضور زهرا.
اما اندوهم ای رسول خدا جاودانه است و چشمانم بیخواب و شبهایم بیتاب.
غم پیوسته، همخانهی دل من است تا خدا خانهای را که تو در آنی نصیبم کند.
ای رسول خدا! دلم خون و خسته است و غصهام دائم و پیوسته.
چه زود خدا میان ما جدایی انداخت. من از این فراق فقط به خدا میتوانم شکایت کنم.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 100)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
اگر بمانم، به دشمن چه بگویم؟ که قبر فاطمه اینجاست؟!
نه میروم ولی:
نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ
یالَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرْات
پرندهی جانم زندانی این آشیان تن شده است، ای کاش جان نیز همراه این نالههای جگر سوز درمیآمد.
بعد از تو زندگی بیمعنی است، حیات بیروح است و دنیا خالی است و من فقط گریهام از این است که مبادا عمرم طولانی شود.
زندگیام ادامه بیاید.
فشار زندگی پس از تو بر من سنگین است و کسی که چنین باری بر دوش دلی دارد، روی خوشی نمیبیند. من چگونه ترا که پدر مهربانیهایم بودی فراموش کنم، انگار من شدهام مامور زنده کردن آنهمه غصههایم.
میان هر دو یار، روزی فرقتی هست، اما هیچ چیز به قدر جدایی تحملش مشکل نیست. هر چیز جز فراق، تحملش آسان است. اینکه من بلافاصله بعد از محمد، فاطمه را از دست دادهام، خود دلیل بر این است که دوستی دوام ندارد.
فاطمه جان! چطور بگویم؟ فراق تو سخت است، سختترین است، تاب آوردنی نیست.
تحمل کردنی نیست. کارم شده است گریه حسرت آمیز و شیون حزن انگیز، گریه برای دوستی که خود به بهترین راه پا گذاشت و مرا تنها گذاشت.
ای اشک همیشه ببار! ای چشم هماره همراهی کن که غم از دست دادن دوست، غم یکی دو روز نیست، غم جاودانه است.
دوستی که هیچکس جای او را در قلبم پر نمیکند، یاری که هیچ دیاری به قدر او عشقم را معطوف خود نمیکند، یاری که از پیش چشم و کنار جسم رفته است اما از درون قلبم هرگز.
فاطمه جان! عزیز دلم! چه سود که در کنار قبر تو نازنین بایستم، به تو سلام کنم و با تو سخن بگویم وقتی پاسخی از تو نمیشنوم.
چه شده است ترا فاطمه جان که پاسخ نمیدهی؟ آیا سنت دوستی را فراموش کردهای؟
فاطمه جان! کاش علی را غریب و خسته و تنها، رها نمیکردی.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 101)
#نجوای_جبرئیل:
از ابتدای خلقتم چشم انتظار آمدنت بودم. خدا مرا که میآفرید و زمین و خورشید و ماه و بر و بحر را، اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز به طفیلی آفرینش پنج تن است که محور آن پنج تن زهرا است.
✨یا مَلائِکَتی وَ سُکّانَ سَماواتی اعْلَمُوا اَنّی ما خَلَقْتَ سَماءً مَبْنیّه وَ لا اَرْضاً مَدْحیّه وَ لا قَمَراً مُنیراً وَ لا شَمْساً مُضیئه وَ لا فلکاً یَدُور وَ لا بَحْراً یَجْری وَ لا فَلَکاً یَسْری اَلّا فی مَحَبّة هوُلاءِ الْخَمْسه.
اگر به خاطر اینها نبود من دست به کار خلقت نمیشدم، آفرینش را رقم نمیزدم، بر اندام عدم لباس هستی نمیپوشاندم.
اگر به خاطر این پنج تن نبود، آفرینش به تکوینش نمیارزید.
این پنج تن عبارتند از فاطمه و پدر او، فاطمه و شوی او و فاطمه و پسران او.
نه تنها من آسمان، که خورشید و ماه نیز، که ستارگان و افلاک نیز، که بر و بحر نیز چشم انتظار آمدنت بودند.
همه غرق این سؤال و مات این کنجکاوی بودیم که این فاطمه کیست که اینقدر عزیز خداوند است و حتی حساب و کتاب خدواند بسته به شاهین محبت و رضایت اوست.
وقتی آدم از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، شما تنها وسیلهی نجات او شدید و نامهای شما، اسماء حسنای سوگندنامهی او. و ما بیش از پیش قدر منزلت شما را در پیش خداوند دریافتیم و به همان میزان متحیرتر و مبهوتتر شدیم در شکوه و عظمت وجود شما.
وقتی نوح در پس آن و انفسای طوفان و سیل، با استعانت از نام شما بر خشکی فرود آمد همه یکصدا گفتیم رازی است به سنگینی خلقت و رمزی به پیچیدگی آفرینش در این نامهای مبارک، اما چه راز و رمزی؟!
این انتظار، قرن به قرن، سال به سال، ماه به ماه، روز به روز و لحظه به لحظه گسترش یافت و در بستر آن، سوالی غریب شروع به رشد و نمو کرد تا آنجا که این سئوال انتظار پا به پای هم، دست به کار سوزاندن جان و مچاله کردن دل شدند.
⁉️سؤال این بود که:
این فاطمه با این شخصیت، با این عظمت، با این جلال و جبروت، با این قرب و منزلت وقتی پا به عرصهی زمین بگذارد، چه خواهد شد؟
چه طوفانی به وقوع خواهد پیوست، چه معجزهای رخ خواهد شد؟ چه طوفانی به وقوع خواهد پیوست، چه معجزهای رخ خواهد داد و خلایق او چگونه برخورد خواهند کرد؟!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 102)
#نجوای_جبرئیل امین علیه السلام :
مساله، مسالهی کوچکی نبود، خلایق همیشه بر روی زمین به دنبال خدایی ملموس و محسوس میگشتند، بت را نه به این دلیل میساختند و میپرستیدند که او را خدا میدانستند، بت را میخواستند به عنوان جلوهای محسوس از خدا بر روی زمین، بتها را به عنوان شفعائی در نزد خدا تصور میکردند. آنها را واسطهی میان خود و خدا میپنداشتند.
به بت میگفتند آنچه را که از خدا میخواستند، طلب باران، طلب بخشش، طلب وسعت، طلب... میخواستند مجرایی باشد که همهی خواستهها و طلبها، از آن طریق مطمئن، به سوی خدا صعود کند.
بتها تجسم کاذب این نیاز بودند و خدا میخواست کسانی را به زمین هدیه کند که تجسم صادق این درخواست باشند. محبوبی ملموس و محسوس باشند، دستگیر مردم باشند برای رفتن به سوی او و خلاصه، چیزی باشند میان مردم و خدا، برتر از مردم، پایینتر از خدا. و تو ای فاطمه و پدر و شوی و فرزندان تو چنین بودید.
✨و لَها جَلالٌ لَیْسَ فَوْقَ جَلالُها اِلّا جَلالُ اللَّه جَلَّ جَلالُه وَ لَها نَوالٌ لَیْسَ فَوْقَ نَوالِها اِلّا نَوالُ اللَّهَ عَمَّ نَواله.
فاطمه را جلال و جبروت و عظمتی است که برتر از او هیچ جلالی نیست مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و کرمی است که برتر از او هیچ نوال( عطا و بخشش) و کرامتی نیست مگر نوال خداوند، عم نواله.
پس ما حق داشتیم چشم انتظار آمدن شما و کنجکاو کیفیت برخورد مردم با شما باشیم.
وقتی پدرت زمین را به تولد خود مزین کرد، من از میان تمام خلایق، نگاه و چشم توجهم فقط به او شد.
هرگاه آفتاب، جسم لطیفش را میآزرد، ابری را سایبان او میساختم. هر گاه سرما آزارش میداد، شعلهی خورشید را زیاد میکردم، اگر شبانه راه میپیمود، دامن مهتاب را پیش رویش میگستردم و فانوس ستاره را نزدیکتر میبردم که مبادا سنگی پای رسالتش را بیازارد.
اما... اما من یکی که در خود شکستم وقتی دیدم با او به قدر او رفتار نمیشود، و نه به منزلت او که حتی به شان یک انسان عادی و معمولی هم با او برخورد نمیشود. انسان معمولی تمسخر نمیگردد، متهم به جنون نمیشود، با او کینه و عداوت و دشمنی نمیورزند، اما با او کردند.
او را ساحر و مجنون خواندند، با او دشمنی ورزیدند، با او جنگیدند، بر سر او خاکستر کینه ریختند.
پیشانیاش را آزردند. دندانش را شکستند، محصور شعب ابیطالبش کردند و...
و من... من آسمان، من بیجان، من سایهبان، من دیدهبان، خون دل میخوردم و در خود مچاله میشدم، وقتی که میدیدم با مقصود خلقت، با مخاطب
«لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک»، با رمز «انّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمُون»، با آدم تمام، با انسان کامل، با عقل کل، اینچنین جاهلانه و کافرانه بر خورد میشود.
و... بعد از او با تو، دردانهی خداوند.
ان شاءالله #ادامه_دارد....
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 103)
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
من تصور میکردم وقتی شما بیائید خلایق شما را بر سر دست خواهند گرفت، بر روی چشم خواهند گذاشت، دلهایشان را منزل محبت شما خواهند کرد، سایهتان سجود خواهند برد، از بوی حضور شما مست خواهند شد، خاک پایتان را توتیای چشم خواهند کرد، کمر خواهند بست به خدمت شما، چشم خواهند دوقت به لبهای شما تا فرمان را نیامده بر چشم بگذارند و خواسته را نگفته اجابت کنند.
همه مقیم کوی شما خواهند شد و دنبال وسیله برای تقرب خواهند گشت.
من که دیده بودم یک نفر با خاک پای مادیان جبرئیل، دست در کار خلقت برد، خیال میکردم خلایق از گرد پای شما بال خواهند ساخت، از من خواهند گذشت و به معراج خواهند رفت.
چه سفیه بودند این خلایق، چه نادان بودند این مردم! چه میخواستند که در محضر شما نمییافتند؟! چه میجستند که در شما پیدا نمیکردند؟! دنیا میخواستند شما بودید، آخرت میخواستند شما بودید، معرفت میخواستند شما بودید. علم میخواستند شما بودید، معرفت میخواستند شما بودید، بهشت میخواستند شما بودید، حتی اگر مال و منال و شهرت و قدرت میخواستند، باز مخزن و گنجینهاش در دست شما بود.
چرا جفا کردند؟! چرا سر برتافتند؟! چرا عصیان کردند؟ به کجا میخواستند بروند؟!
چه میشد اگر ابوجهل و ابولهب و ابوبکر هم، راه ابوذر را میرفتند؟! من و کل کائنات، موظف شدیم، سلمان را به خاطر ارادتش به شما خدمت کنیم. گرامی بداریم، عزیز بشمریم، چه میشد اگر بقیه هم پا جای پای سلمان میگذاشتند. پا جای پای سلمان نگذاشتند، ولی چرا دشمنی کردند
چرا کینه ورزیدند، چرا رذالت کردند؟ من که از ابتدای خلقت، عشقم به این بود که آسمان مدینه بشوم گاهی از شدت خشم به خود میلرزیدم، صدای سایش دندانهایم را اگر گوش هوشی بود، به یقین میشنید، گاهی تاسف میخوردم، گاهی حسرت میکشیدم، گاهی گریه میکردم، گاهی کبود میشدم، گاهی اشک میریختم، گاهی ضجه میزدم، گاهی خون میخوردم و گاهی خود را ملامت میکردم، من از کجا میدانستم که باید شاهد اینهمه مصیبت باشم؟!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 104)
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
من سوختم وقتی در خانه خدا، در خانه قرآن، در خانهی نجات، در خانه تو به آتش کشیده شد.
من در خود شکستم وقتی در بر پهلوی تو شکسته شد.
وقتی تو فضه را صدا زدی، انسانیت از جنین هستی سقوط کرد.
خون جلوی چشمان مرا گرفت وقتی گل میخهای در، از سینهی تو خونین و شرمآگین درآمد.
من از خشم کبود شدم وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد.
من معطل و بیفلسفه ماندم وقتی زمین ملک تو غصب شد.
اشک در چشمان من حلقه زد وقتی سیلی با صورت تو آشنا شد.
من به بنبست رسیدم وقتی اهانت و توهین به خانهی تو راه یافت.
و... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتی آوند حیات تو قطع شد.
دیشب که علی تو را غسل میداد وقتی اشکهای جانسوز او را دیدم، وقتی ضجههای حسن و حسین را شنیدم، وقتی مو پریشان کردن و صورت خراشیدن زینب و امکلثوم را دیدم دیگر تاب نیاوردم، نه من، که کائنات بیتاب شد و چیزی نمانده بود که من فرو بریزم و زمین از هم بپاشد و کائنات سقوط کند.
تنها یک چیز، آفرینش را بر جا نگاه داشت، و آن تکیهی علی بود بر عمود خیمهی، ستون خانهی تو
علی سرش را گذاشته بود بر دیوار خانهی تو و زار زار میگریست.
این اگر چه اوج بیتابی علی بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و کائنات را استقرار داد.
چه شبی بود دیشب! سنگینی بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظهی حیات، بر پشت من سنگینی میکند. همچنانکه این قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را میشکند.
از علی خواستی- مظلومانه و متواضعانه- که ترا شبانه دفن کند و مقبرهات را از چشم همگان مخفی بدارد.
میخواستی به دشمنانت بگویی دود این آتش ظلمی که شما برافروختهاید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ میرود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دردانهی خدا، محروم میماند. چه سند مظلومیت جاودانهای! و چه انتقام کریمانهای!
دل من به راستی خنک شد وقتی که صبح، دشمنان تو با چهل قبر مشابه در بقیعمواجه شدند و نتوانستند بفهمند که مدفن دختر پیامبر کجاست.
من شاهد بودم که در زمان حیاتت آمدند برای دغلکاری و نیرنگ بازی اما تو مجال ندادی و آنها باقی مکر و سیاست را گذاشته بودند برای بعد از وفات و تو آن نقشه را هم نقش بر آب کردی.
اما همیشه خشک و تر با هم میسوزند، مومنانو و مریدان آیندهی توونیز اشک حسرت خواهند ریخت، گم کرده خواهند داشت و در فراق مزار تو خواهند گداخت.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت اول
《 بسم الله الرحمن الرحیم 》
یا رسول الله، کدام مصیبت دختر عزیزت را تسلیت گوییم؟ آتش بر در خانه یا شکستن پهلو را، کبودی چشم و بازو یا دفن مخفیانه را؟!
یا امیرالمؤمنین، از یاد نمی بریم روزی را که در خانه شکست، و تازیانه ها بالا رفت و دستی با سیلی جسارت کرد و هنگام دفن را که بر بازوی کبود و پهلوی خونین اشک ریختی؟
ای فرزندان زهرا، سنگینی مصیبت شما را احساس می کنیم که سه ماه با نگاه به چهره رنج کشیده مادر سوختید و جنازه خونین او را شبانه با اشک به خاک سپردید.
یا بقية الله، در این مصیبت عظیم به تو پناه می آوریم و همراه اجداد طاهرینت کنار در سوخته به عزای مادرت سیاه پوشیم و برای همیشه اشک می ریزیم.
اکنون ۱429 سال از شهادت حضرت زهران می گذرد و هر مسلمانی از خود می پرسد: چرا حرمت تنها دختر پیامبر شکسته شد و برای چه شبانه به خاک سپرده شد و قبرش مخفی ماند؟
در متن حاضر، گزارشی لحظه به لحظه و با جزئیات از شهادت حضرت صدیقه کبری در قالب داستانی تقدیم می شود؛ تا بدانیم چه پیشگویی هایی در این باره آمده و بعد از شهادت پیامبر چه وقایعی رخ داد که منجر به این ماجرا شد و چه کسانی بر در خانه فاطمه اي هجوم آوردند و چگونه در را آتش زدند و دختر پیامبر را مورد ضرب و جرح قرار دادند و آن حضرت با چه حالی سه ماه و اندی درد سینه و بازو و پهلو را تحمل کرد و چگونه از دنیا رفت و چرا نیمه شب مخفیانه دفن شد.
آنچه در ادامه می آید جمع بندی و تدوین ماجرای شهادت فاطمه زهرا در ۸ مرحله است که با مراجعه به کلیه منابع مربوط به موضوع تنظیم گردیده و حتی یک کلمه به عنوان تخیل آورده نشده است.
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃◾🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت دوم
《 بسم الله الرحمن الرحیم 》
خداوند در شب معراج به پیامبر خود این گونه فرمود:
به دخترت ظلم می شود و حرمتش شکسته می شود و حقی که برای او قرار داده بودی غصب می گردد. او را در حال بارداری می زنند و به حریم او هجوم می آورند و بدون اجازه وارد خانه اش می شوند.
اینجاست که او بی توجهی مردم نسبت به خود را احساس می کند و هیچ مدافعی نمی یابد و فرزندی که در رحم دارد سقط می شود و با همان ضربات به شهادت خواهد رسید.
پیامبر درباره مصیبت هایی که برای حضرت زهرا(س) اتفاق خواهد افتاد خبر داد و به او فرمود:
تو اولین نفر از اهل بیتم هستی که به من ملحق می شوی و تو سرور زنان اهل بهشت هستی. تو بعد از من ظلم و کینه خواهی دید تا آنجا که زده می شوی و یکی از استخوان های سینه ات می شکند. خدا قاتل تو و دستور دهنده و راضی به آن و کمک کننده و یاری دهنده بر علیه تو و ظلم کننده به شوهر و دو پسرت را لعنت کند.
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃◾🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت سوم
《 بسم الله الرحمن الرحیم 》
پس از سه روز که برنامه نماز بر بدن پیامبر پایان یافت، امير المؤمنین(ع) جنازه مطهر رسول خدا را طی مراسمی به خاک سپرد در حالی که عده بسیاری به یاری غاصبان خلافت شتافته و برای نماز بر بدن پیامبر حضور نیافته بودند.
حضرت زهرا(س) در روز دفن پدر به گونه ای که اهل سقیفه بشنوند صدا زد:
«عجب روز ناخوشایندی»!
ابوبکر با شنیدن صدای حضرت در جواب گفت:
روز تو ناخوشایند است !!
پس از دفن پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) بر سر قبر آمد و مشتی از خاک آن برداشت و بر چشمان و صورتش گذاشت و این اشعار را خواند:
کسی که تربت پیامبر را می بوید، هرگز در طول زمان، عطرهای گرانبها را نخواهد بویید. مصیبت هایی بر من وارد شد که اگر بر روزها نازل میشد شب می شدند.
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت چهارم
《 بسم الله الرحمن الرحیم 》
تصمیم جدی بر بیعت اجباری امیرالمؤمنین از آنجا آغاز شد که عمر به ابوبکر گفت:
«همه مردم با تو بیعت کرده اند، غیر از این مرد و خاندان و اصحابش. اکنون سراغ او بفرست»
ابوبکر «قنفذ» را سراغ امیرالمؤمنین فرستاد و او را برای بیعت فراخواند. حضرت شخصا بر در خانه آمد و به آنان پاسخ رد داد. این کار سه بار تکرار شد و در مرتبه سوم امیرالمؤمنین فرمود:
«من کسی نیستم که وصیت برادرم پیامبر را رها کنم و سراغ ابوبکر و آن ظلم و باطلی که بر آن اجتماع کرده اید بیایم.»
با پاسخ منفی حضرت درباره بیعت، عمر به قنفذ و همراهیانش گفت:
«بروید! اگر به شما اجازه داد وارد خانه او شوید و گرنه بدون اجازه وارد شوید.»
آنها آمدند و اجازه ورود خواستند.
این بار حضرت زهرا پشت در آمد و فرمود:
«به شما اجازه نمی دهم وارد خانه من شوید.»
همراهان قنفذ برگشتند ولی او آنجا ماند. آنان که بازگشته بودند به ابوبکر و عمر گفتند:
«فاطمه چنین گفت و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.» عمر عصبانی شد و گفت:
ما را با زنان چه کار است!!!
سپس نزد ابوبکر آمد و گفت:
«برخیز که برایت افراد پیاده و سوار بسیاری تدارک دیده ام.»
ابوبکر بر منبر نشست و عمر همراه مغيرة بن شعبه که هیزم با خود حمل می کرد به سوی خانه اميرالمؤمنین حرکت کردند
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت پنجم
《 بسم الله الرحمن الرحیم 》
هنگامی که عمر و همراهانش به در خانه حضرت زهرا(س) رسیدند، او در را کوبید. حضرت زهرا که سرش را بسته بود و جسمش از شدت حزن نحیف شده بود، پشت در رفت و آنجا نشست در حالی که مطمئن بود بدون اجازه او وارد خانه نخواهند شد.
ناگهان یاران ابوبکر و عمر در را با شدت به صدا درآوردند و صداهایشان را بلند کردند و اهل خانه را با سخنانی ناروا مورد خطاب قرار دادند. در این حال عمر با لگد به در زد و تهدیدات خود را آغاز کرد و فریاد زد:
ای پسر ابوطالب، در را باز کن که اگر باز نکنی در را با آتش می سوزانم. قسم به آنکه جانم به دست اوست، یا برای بیعت می آیی یا خانه را بر سر شما آتش میزنم. یا علی، بیرون بیا و بر آنچه مسلمانان متفق شده اند موافقت کن و گرنه تو را به قتل می رسانیم. ای پسر ابوطالب، اگر خارج نشوی داخل می شویم و خانه را با اهل آن به آتش می کشیم. به خدا سوگند، یا برای بیعت با خلیفه رسول خدا می آیی یا بر سرت آتش بپا می کنم.
در این هنگام حضرت زهرا از پشت در فرمود:
«ای گمراهان دروغگو، چه می گویید و چه می خواهید؟»
عمر گفت:
«ای فاطمه، پسرعمویت را چه شده که تو را برای پاسخ فرستاده و خود پشت پرده نشسته است؟»
حضرت زهرا(س)فرمود:
«ای شقی، طغیان و سرکشی تو مرا به اینجا آورده و حجت را بر تو و هر گمراه منحرف تمام کرده است.»
عمر گفت:
«این سخنان باطل و زنانه را رها کن و به علی بگو بیرون بیاید.»
حضرت زهرا(س) فرمود:
«ای عمر، آیا با حزب شیطان مرا می ترسانی در حالی که حيله شیطان ضعیف است؟!»
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت ششم
عمر گفت: «اگر علی برای بیعت نیاید هیزم می آورم و این خانه را بر سر اهل آن به آتش می کشم و هر کس در آن باشد می سوزانم.»
حضرت زهرا(س) فرمود:
ای عمر، ما را با تو چه کار است؟ چرا ما را با مصیبتی که در آن هستیم رها نمی کنی؟
عمر گفت: «در را باز کن و گرنه خانه شما را به آتش می کشم. ای فاطمه، هر کسی در خانه است بیرون کن وگرنه خانه را با اهلش می سوزانم»
حضرت زهرا فرمود: «آیا خانه را بر سر فرزندان على و من آتش می زنی؟»
عمر گفت: آری به خدا قسم! مگر آنکه بیرون بیاید و بیعت کند.
حضرت زهرا فرمود:
«وای بر تو! این چه جرأتی است که بر خدا و رسولش پیدا کرده ای؟ آیا می خواهی نسل او را قطع کنی و نور خدا را خاموش نمایی، در حالی که خداوند نور خویش را به سرانجام خواهد رساند؟»
عمر گفت:
بس کن ای فاطمه! اکنون نه محمد حاضر است و نه ملائکه، امر و نهی و منعی از سوی خدا می آورند! علی نیز همانند بقیه مسلمانان است. اکنون یکی را انتخاب کن که یا او برای بیعت با ابوبکر بیرون بیاید و یا خانه شما را به آتش بکشم.
حضرت زهرا در حالی که اشک از دیدگانش جاری بود به درگاه خداوند عرضه داشت:
خدایا، نزد تو شکایت می کنیم از فقدان پیامبر و فرستاده و منتخب تو... خدایا، از این امت شکایت می کنم که بعد از پیامبر کافر شده اند. حق ما را غصب کرده اند و حرمت پیامبر را مراعات نمی کنند.
عمر گفت: «ای فاطمه، این سخنان زنانه را تمام کن...»
حضرت فرمود:
ای عمر، آیا از غضب خدا نمی ترسی که می خواهی بدون اجازه من وارد خانه ام شوی؛ اینجا خانه رسالت و محل نزول جبرئیل امین و ملائکه مقرب است. حیا کن و از این کارهای پست دوری نما.
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت هفتم
《بسم الله الرحمن الرحیم 》
امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و فرزندانشان در خانه بودند که عمر فریاد زد:
«خانه فاطمه را با هر کسی که در آن است آتش بزنید!» با شنیدن این صدا حضرت زهرا از پشت در فرمود:
«پدرجان، یا رسول الله، پس از تو از سوی پسر خطاب (عمر) و پسر ابی قحافه (ابوبکر) چه مصیبت هایی به من می رسد. ای عمر، ای دشمن خدا و پیامبر، لعنت خدا بر تو باد.»
با شنیدن صدای حضرت، عده ای گریه کنان از خانه فاطمه دور شدند.
در حالی که همه ناباورانه نگاه می کردند و انتظار چنین کاری را نداشتند، عمر آتشگیره را به هیزم هایی گرفت که خار مغیلان زیر آنها قرار داده بود و آنها را شعله ور ساخت.
با شعله گرفتن هیزم ها، آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت زهرا پشت در نشسته بود. در این حال قنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند.
حضرت زهرا برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد، در حالی که می فرمود:
«شما را به حق خدا و پدرم پیامبر قسم می دهم که از ما دست بردارید و باز گردید!»
با آتش گرفتن در، باز کردن آن آسانتر شده بود؛ ولی حضرت زهرا همچنان در را محکم گرفته بود تا باز نشود. در این حال عمر تازیانه ای از قنفذ گرفت و آماده هجوم به خانه شد.
کم کم آتش به این سوی در خانه رسید در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت زهرا می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که آن را از جا کند و شکست!
پیش از آنکه حضرت زهرا بتواند کنار برود، در با تمام سنگینی بر روی آن حضرت افتاد. در این حال فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت آسیب رسید...
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت هشتم
با شکستن در، عمر بی محابا وارد خانه شد و در حالی که حضرت زهرا بین در و دیوار بود بار دیگر با محکم ترین لگد به در زد. سپس چنان در را بر روی حضرت زهرا فشار داد که نزدیک بود روح از تن آن حضرت خارج شود!
در شعله گرفته با ضرب لگد بر صورت و سینه و پهلوی صدیقه کبری برخورد کرد و میخ در بر سینه حضرت فرو رفت و خون جاری شد. همچنین فشار شدیدی بر سینه آن حضرت وارد شد به گونه ای که یکی از استخوانهای سینه اش را شکست و صدای ناله اش بلند شد.
فشار در بر بدن حضرت زهرا به حدی بود که در همان لحظه، حضرت محسن در رحم مادر به شهادت رسید. در اثر این ضربات، حضرت زهرا با صورت بر زمین افتاد در حالی که آتش همچنان زبانه می کشید!
در آن حال حضرت، صیحه ای زد که هر کس شنید گمان کرد مدینه زیر و رو شد و فرمود:
ابتا، یا رسول الله، آیا اینگونه با حبیبه و دخترت رفتار می کنند؟ آه، ای فضه، مرا دریاب! به خدا قسم، فرزندی که در رحم داشتم کشتند.
سپس حضرت زهرا از زمین برخاست در حالی که قتل محسن را احساس می کرد و از شدت ضربت در و جراحات به دیوار تکیه داد.
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت نهم
《بسم الله الرحمن الرحیم 》
تمام این وقایع در چند لحظه اتفاق افتاد. در همان لحظات امیرالمومنین با چشمانی سرخ از غضب فورا به طرف در خانه آمد. آن حضرت عبای خود را روی همسرش انداخت و او را به سینه چسبانید و با صدای بلند خطاب به فضه فرمود:
«ای فضه، نزد بانویت بیا که از فشار و ضربت در محسنش کشته شد. بدن محسن را در انتهای خانه دفن کن که به جدش رسول خدا ملحق می شود و نزد او شکایت خواهد کرد.»
در آن حال حضرت زهرا خواست نفرین کند و از این همه ظلم به درگاه پروردگار استغاثه نماید، ولی امیرالمؤمنین فرمود:
«ای دختر پیامبر، به خدا سوگند، اگر نفرین کنی و از خدا بخواهی که اینان را هلاک کند دعای تو را اجابت خواهد نمود و هیچ یک بر روی زمین باقی نخواهند ماند. ای سیدة النساء، بر این مردم رحمت باش و عذاب مخواه.»
در این حال فضه آمد و امیرالمؤمنین حضرت زهرا را به او سپرد تا سراغ مهاجمین برود. فضه آن حضرت را از کنار در آتش گرفته به داخل خانه برد تا به حال او رسیدگی کند.
سپس اميرالمؤمنين برخاست و خطاب به عمر فرمود:
«ای پسر خطاب، وای بر تو از این روز و بعد از این روز و آنچه در ادامه اش می آید. بیرون برو قبل از آنکه شمشیرم را آشکار کنم و این افرادی که تو را حمایت می کنند نابود سازم.» عمر به سرعت از خانه خارج شد و به همراهیانش گفت:
«از امر عظیمی نجات پیدا کردم و جنایت هولناکی انجام دادم که بر جان خویش امانی ندارم. این على است که از خانه بیرون می آید و هیچ یک از ما نمی توانیم با او مقابله کنیم!»
امیرالمؤمنین به دنبال عمر از خانه بیرون آمد و گریبان او را گرفت و تکانی داد و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید و تصمیم به قتل او گرفت، اما سخن پیامبر و وصیت حضرت درباره صبر را به یاد آورد و فرمود:
«ای پسر صهاك (عمر)، قسم به خدایی که محمد را به نبوت کرامت داد، اگر نبود پیمانی که از طرف خداوند نوشته شده و عهدی که پیامبر با من نموده می فهمیدی که هرگز نمی توانی داخل خانه ام شوی!»
آنگاه عمر را رها کرد و به داخل خانه بازگشت و نزد همسرش آمد تا حال او را جویا شود
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
☆●◉☘🕊◉●◉☘🕊◉●☆
❣﷽❣
✍ #گزارش_لحظه_به_لحظه
#از_شهادت_حضرت_زهرا(س)
#قسمت دهم
در این میان قنفذ نزد ابوبکر بازگشت و ماجراهای اتفاق افتاده در حمله عمر را به او خبر داد. ابوبکر برای مرحله بعد به قنفذ چنین دستور داد:
«برگردید، اگر علی از خانه بیرون آمد دست نگه دارید و گرنه در خانه اش به او هجوم آورید و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بکشید!»
قنفذ با گروهی دیگر به خانه هجوم آوردند تا کمکی برای عمر و یاران او باشند و دسته جمعی بر سر حضرت علی ریختند.
عده ای با شمشیرهایشان به امیرالمؤمنین حمله ور شدند و حضرت را در میان گرفتند و طناب سیاهی بر گردن او انداختند!
در آن هنگام حضرت زهرا با پهلوی شکسته و سینه خون آلود از جا برخاست و قبل از آنکه مهاجمین از خانه خارج شوند، بین امیرالمؤمنین و آنان مانع شد و فرمود:
«به خدا قسم، اجازه نمی دهم پسر عمویم را با ظلم و ستم ببرید. وای بر شما، چه زود به خدا و رسولش درباره ما اهل بیت خیانت کردید!»
اما عمر و یارانش بدون اعتنا به سخنان حضرت زهرا، امیرالمؤمنین را به طرف مسجد می کشیدند. در این حال حضرت زهرا، اميرالمؤمنین را گرفته بود و می کشید.
اینجا بود که عمر شمشیر را از خالد گرفت و سه بار با غلاف آن بر بازوی حضرت زهرا زد به طوری که او را مجروح کرد و خون جاری شد...
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
┄✿❁✿❁✿❁✿┄
👈 #ادامه_دارد.......
☘✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨☘
┏━━━🍃🌴🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درسهای_یک_فتنه
#قسمت_دوم
ما دشمنی داریم که هر لحظه منتظر فرصتی هست که به ما ضربه بزنه....
#ادامه_دارد ...
🇮🇷
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✍#خواص_اذکار الهی| بخش اول
🔸 مرحوم علامه رحمة الله علیه:
🔹از قرآن كريم: حسبنا الله و نعم الوكيل براى محفوظ بودن از بدان و از بيم و بدى آنان.
🔹از قرآن كريم: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين براى رهايى از اندوه.
🔹از قرآن كريم: افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد براى در امان بودن از فريب بيگانگان و ايمنى از مكر و حيلت دشمنان
🔹از قرآن كريم: ما شاء الله لا قوة الا بالله براى زندگانى خوش داشتن و آسوده زيستن و در گشايش بسر بردن. #ادامه_دارد
📚نامه ها برنامه ها،نامه سوم صفحه ۱۵_۱۶
____________________________________🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
✍مبادا ذکر و دعا باعث قساوت شود🔻
🔸مرحوم علامه رحمة الله علیه:
🔹شرط بسیار مهم تاثیر اذکار و ادعیه و اوراد و نظائرها طهارت انسانست که صرف لقلقه لسان سودى نبخشد. بلکه مبادا موجب قساوت و بُعد هم بشود زیرا که ذکر عارى از فکر است یعنى قلب بى حضور است و قلب بى حضور چراغ بى نور است و شخص بى نور از ادراك حقایق دور است. و مَثَلِ ذکر بى حضور مَثَلِ کورى است که در دست او مشعل نور است. #ادامه_دارد
📚نور علی نور صفحه ۳۴
_____________________________
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
✍قدر شب را بدان...🔻| بخش اول
🔸 مرحوم علامه رحمة الله علیه:
🔹قدر شب را بدان كه بزرگترين نزول و شريفترين عروج در شب بوده است. اما نزول: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ. و اما عروج: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ.
🔹در روز مشغله و آمد و شد و اسباب انصراف انسان بسيار است بخلاف شب كه هنگام آرامش است قوله سبحانه: إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا. لذا اذكار و اوراد و خلوت را در شب تأثيرى خاص است كه در روز نيست. #ادامه_دارد
📚هزار و یک کلمه، کلمه ۶۰
_______________________________
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨