#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۲ )
نجوای خانم اُمِّ کلثوم:
گفتی- البته نه به آنها- به پدرم علی گفتی که به آنها بگوید:
- من عهد کردهام با شما سخن نگویم، اما اکنون یک سئوال از شما میکنم، حاضرید که به صدق جواب دهید؟
آن هر دو سوگند خوردند به خدا که جز به راستی پاسخ نگویند.
به پدر گفتی که از آنها بپرسد، این کلام رسول الله را به گوش خود شنیدهاند که:
✨فاطمه پارهی تن من است و من از اویم، هر که او را بیازارد، مرا آزاده و هر که مرا بیازارد، خدا را آزاده و هر که پس از مرگم او را بیازارد، همانند کسی است که در زمان حیاتم او را آزاده و هر که در زمان حیاتم او را بیازارد، همانند کسی است که پس از مرگم او را آزرده.
آندو گفتند:
- آری بخدا سوگند که این کلام پیامبر را شنیدهایم.
بار دوم و سوم همان سوال را پرسیدی و همین پاسخ را شنیدی.
و بعد تو مادر! رو به آسمان کردی و گفتی:
✨«خدایا. من تو را گواه میگیرم و همه اینها را که در اینجا نشستهاند به شهادت میطلبم که ایندو مرا آزردهاند، من از ایندو ناراضیام و تازمان لقای خداوند با ایندو سخن نخواهم گفت.
خدایا! من به هنگام دیدار، شکایت ایندو را به تو خواهم کرد و به تو خواهم گفت که ایندو با من چه کردند.»
ابوبکر این حرفها را که شنید، اظهر گریه و ناراحتی کرد و گفت: «کاش من مرده بودم، کاش مادرم مرا نزائیده بود.»
اما از آنچه گرفته بود، هیچ پس نداد. عمر که خیال کرد گریه و اظهار تاسف، واقعی است بر آشفت و ابوبکر را دعوا کرد:
«این چه وضعی است؟ تعجب از مردمی است که تو پیرمرد بیعقل را خلیفهی خود کردهاند. تویی که به خاطر خشم یک زن بیتابی میکنی و از رضایتش خوشحال میشوی. تو را با خشم یک زن چه کار؟ بلند شو.»
همیشه عمر بود که ابوبکر را بلند میکرد و مینشاند.
هر دو بلند شدند و از خانه رفتند، چیزی برای فریفتن عوام به دست نیاورده بودند.
پدر که خود اسوهی صلابت بود، از اینهمه استواری تو لذت میبرد، اما دلش از مشاهدهی حال و روز تو خون بود. زنی هیجده ساله، اما این طور مریض و رنجور و خسته.😭😭😭
خدا بکشد دشمنان تو را مادر. که در طول چند ماه با سوهان خباثت، رشته حیات تو را بریدند. ام کلثوم به فدای چشمهایی که لحظه به لحظه بیفروغتر میشوند.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۳ )
نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها):
من هم مثل شما تعجب کردم وقتی که دیدم عدهای زن پشت در خانه جمع شدهاند.
شما به من فرمودید:
اسماء!
ببین چه خبر است.
من رفتم و خبر آوردم که:
عدهای از زنان مهاجر و انصار به عیادت شما آمدهاند.
من میدانستم که دل مبارکتان از هر چه مهاجر و انصار، خون است اما هم میدانستم که کرامت شما میهمان را از در خانه نمیراند، اگر چه میهمان، جفا کار و خیانت پیشه باشد.
این بود که گفتم داخل شوند.
عدهشان زیاد بود. وقتی دور بستر شما را گرفتند، اتاق کاملا پر شد. آدمی در این چهار روز عمر چه چیزهای غریبی که نمیبیند. آن از مفلاقات عمر و ابوبکر و این هم از عیادت زنان مهاجر و انصار.
پیکر را غرق زخم میکنند و میآیند به عیادت زخمی
نشتر بر جگر فرو میبرند و بعد از حال و روز جراحت سئوال میکنند.
کاش بیایند برای زخم زدن، لااقل جای سالم را برمیگزینند.
میآیند به عنوان مرهم گذاشتن و درست بر روی زخم مینشینند.
یکی از آنها به نیابت از سوی همه سوال کرد:
- کَیْفَ اَصْبَحْتِ مِنْ عِلّتکِ یا اِبْنَةَ رَسُولِاللَّه؟
- ای دختر رسول خدا! با این بیماری شب را چگونه به صبح آوردید؟
اگر چه پهلوتان شکسته بود، اگر چه میخهای در به سینهتان فرو رفته بود، اگر چه کودک نازنینتان سقط شده بود، اگر چه بازویتان مجروح بود و صورتتان کبود، اما اینها همه منشا روحی داشت، منشاء معنوی داشت.
شما به حادثهای طبیعی که بیمار نشده بودید، پایتان که به سنگ نگرفته بود، جسمتان که غفلتا به زمین و در و دیوار نخورده بود، اگر چنین بود، در مقابل سئوال آنان میگفتید:
- دردم کم شده است یا نشده است، جراحتم بهبود یافته یا نیافته است...
اما بیماری شما که اینها نبود، اینها تبعات بیماری بود.
علت بیماری شما، شوی من ابوبکر و فرماندهش عمر بودند و فضای مناسب برای بروز و رشد بیماری همین مردم، همین مهاجر و انصار. همین دور افتادگان از وادی شرف.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۴ )
نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها):
اگر همین مردم در دام جهل مرکب فرو نمیافتادند که غصب خلافت ممکن نمیشد و اولین ضربه بر فرق روح شما وارد نمیآمد.
اگر همین مردم، افسار بیغیرتی و بیحمیتی را از گردن خود در میآوردند که فدک به سادگی مصادره نمیشد و دومین شمشیر بر سینهی روح شما فرود نمیآمد و شما را از پا درنمیآورد.
در شب تاریک جهالت مردم است که میتوان به خانهی دختر پیامبر هجوم برد و آن را به آتش کشید، در روز روشن بصیرت که دست از پا نمیتوان خطا کرد.
وقتی مردم به بن بستهای خیانت پناه بردهاند و خیابانهای سیاست را خالی گذاشتهاند میتوان در خیابان مدینة النبی، به گونهی عزیز خدا و دختر رسول خدا سیلی زد آنچنانکه خود در چشمهایش بستند و اشک از دیدگانش بریزد.
گاهی من تصور میکنم، خدایی که اشک بندگان را دوست دارد، حتی گریههای محرابی شما را دلش نمیآید ببیند، چگونه سنگ دل این مردم را سیل اشکهای مظلومانهی شما تکان نداد!؟
آری بانوی من، وقتی مردم به سردابهای آسایش میخزند، میتوان ریسمان در گردن خورشید انداخت و از او بیعت با شب را طلب کرد.
خورشید عهد ببندد که- چند سال؟ نتابد تا شب بتواند راحت زندگی کند.
همیشه کور باد این چشمهای شب جوی شبپرست.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
✍ لیست مباحث صوتی ومتن که در کانال، خدمت شما، تقدیم شده؛
🔻 #تفسیرصوتی
🔻 #ترتیل
🔻 #سوره_حمد
🔻 #سوره_بقره
🔻 #سوره_ال_عمران
🔻 #سوره_نساء
🔻 #سوره_مائده
🔻 #سوره_انعام
🔻 #سوره_اعراف
🔻 #سوره_انفال
🔻 #سوره_توبه
🔻 #سوره_یونس
🔻 #سوره_هود
🔻 #سوره_یوسف
🔻 #سوره_رعد
🔻 #سوره_ابراهیم
🔻 #سوره_حجر
🔻 #سوره_نحل
🔻 #سوره_اسراء
🔻 #سوره_کهف
🔻 #سوره_مریم
🔻 #سوره_طه
🔻 #سوره_انبیاء
🔻 #سوره_حج
🔻 #سوره_المؤمنون
🔻 #سوره_نور
🔻 #سوره_فرقان
🔻 #سوره_شعرا
🔻 #سوره_نمل
🔻 #سوره_قصص
🔻 #سوره_عنکبوت
🔻 #سوره_روم
🔻 #سوره #لقمان
🔻 #سوره_لقمان
🔻 #سوره_سجده
🔻 #سوره_احزاب
🔻 #سوره_سبأ
🔻 #سوره_فاطر
🔻 #سوره_یس
🔻 #سوره_صافات
🔻 #سوره_ص
🔻 #سوره_زمر
🔻 #سوره_غافر
🔻 #سوره_فصلت
🔻 #سورهشوری
🔻 #سوره #زخرف
🔻 #سورهدخان
🔻 #سورهجاثیه
🔻 #سورهاحقاف
🔻 #سوره #محمد
🔻 #سوره #فتح
🔻 #سوره #حجرات
🔻 #سوره #_ق
🔻 #سوره #ذاریات
🔻 #سوره #طور
🔻 #سوره #نجم
🔻 #سوره #قمر
🔻 #سوره #الرحمن
🔻 #سوره #واقعه
🔻 #سوره #حدید
🔻 #سوره #مجادله
🔻 #سوره #حشر
🔻 #سوره #ممتحنه
🔻 #سوره #صف
🔻 #سوره #جمعه
🔻 #سوره #منافقون
🔻 #سوره #تغابون
🔻 #سوره #طلاق
🔻 #سوره #تحریم
🔻 #سوره #ملک
🔻 #سوره #قلم
🔻 #سوره #حاقه
🔻 #سوره #معارج
🔻 #سوره #نوح
🔻 #سوره #جن
🔻 #سوره #مزمل
🔻 #سوره #مدثر
🔻 #سوره #قیامت
🔻 #سوره #انسان
🔻 #سوره #مرسلات
🔻 #سوره #نبأ
🔻 #سوره #نازعات
🔻 #سوره #عبس
🔻 #سوره #تکویر
🔻 #سوره #انفطار
🔻 #سوره #مطففین
🔻 #سوره #انشقاق
🔻 #سوره #بروج
🔻 #سوره #طارق
🔻 #سوره #اعلی
🔻 #سوره #غاشیه
🔻 #سوره #فجر
🔻 #سوره #بلد
🔻 #سوره #شمس
🔻 #سوره #لیل
🔻 #سوره #ضحی
🔻 #سوره #شرح
🔻 #سوره #تین
🔻 #سوره #علق
🔻 #سوره #قدر
🔻 #سوره #بینه
🔻 #سوره #زلزله
🔻 #سوره #عادیات
🔻 #سوره #قارعه
🔻 #سوره #تکاثر
🔻 #سوره #عصر
🔻 #سوره #همزه
🔻 #سوره #فیل
🔻 #سوره #قریش
🔻 #سوره #ماعون
🔻 #سوره #کوثر
🔻 #سوره #کافرون
🔻 #سوره #نصر
🔻 #سوره #مسد
🔻 #سوره #اخلاص
🔻 #سوره #فلق
🔻 #سوره #ناس
🔰شروع مجدد صفحات قرآن،ترتیل،ترجمه،تفسیرگویا
#حمد
#بقره
#ال_عمران
#نساء
#مائده
#انعام
#اعراف
#انفال
#توبه
#یونس
#هود
#یوسف
#رعد
#ابراهیم
#حجر
#نحل
#اسراء
#کهف
#مریم
#طه
#انبیاء
#حج
#المؤمنون
#نور
#فرقان
#شعرا
#نمل
#قصص
#عنکبوت
#روم
#لقمان
#سجده
#احزاب
#سبأ
#فاطر
#یس
#صافات
#ص
#زمر
#غافر
#
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
⏮ #باهم_بسازیم
⏮ #کلیپ
⏮ #خطبه_غدیر
⏮ #فایل_صوتي_سکوت_و_جدل
⏮ #شرح_دعای_افتتاح
⏮ #عرفان_در_کلاس_عرفه۹۸
⏮ #نوا_حرم ،صوت کامل تفسیر قرآن، جزءماه مبارک رمضان حجت الاسلام و المسلمین #حاج_ابوالقاسم
🎵 #پادکست حرم حضرت معصومه س
⏮ #تحدیر (تندخوانی)
⏮ #سحرنامه
⏮ #راضی_به_رضای_تو
⏮ #شرایط_ظهور
⏮ #فایل_صوتي_شکرانه
⏮ #مهندسی_فکر
⏮ #پای_درس_استاد
⏮ #تنبلی_و_بی_حوصلگی
⏮ #آنسویمرگ
⏮ #سه_دقیقه_در_قیامت
⏮ #کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
⏮ #شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
⏮ #لیله_القدری_بنام_فاطمه
⏮ #روی_پای_خدا
⏪ #ڪتاب_صوتے
⏪ #استقبال_از_ماه_رجب
⏪ #دلبر_همه_چیز_تمام
⏪ #آفات_زبان
⏮ #امام_شناسی
⏪ #استغفار 📿
⏪ #ماه_عسل_۹۸
⏪ #تقدیرات_قدر
⏪ #چگونه_عبادت_کنم
⏪ #موانع_استجابت_دعا
⏮ #مهارتهای_کلامی
⏮ #بشارتهای_اربعین
⏮ #تم
⏪ #پای_درس_استاد
⏪ #آرامش
⏪ #لیله_القدری_بنام_فاطمه
⏪ #تلنگری
⏪ #کارگاه_خویشتن_داری
⏪ #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
⏪ #مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س"
⏪ #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
⏪ #ما_قیام_میکنیم
ممنونيم که با ما همراهین😊
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۵)
نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها):
به ابوبکر گفتم:
- من اگر چه با مرکب جهالت به خانهی تو فرود آمدم، اما شان من بسیار برتر از همسری با توست، شان من کنیزی زهراست، اگر که منت گذارد و راه دهد و بپذیرد.
و شما پذیرفتید و عاقبت و آخرت مرا نجات دادید، اکنون که میروید سلام مرا به پدرتان برسانید و بگوئید که اسماء بنت عمیس اینجایی است، آنجایی نیست.
کنیز این کوخ است، بانوی آن کاخ نیست. از قول من به آسیه هم سلام برسانید.
من بیتاب بودم ببینم شما در مقابل سئوال این عیادت کنندگان چه پاسخی میدهید، و اصلا تردید داشتم که شما با آن کسالت و نقاهت و حضور اینان و تداعی آنهمه درد، بتوانید لب بگشائید و حرفی بزنید.
اما غوغا کردید، انگار این کلام: «کیف اصبحت؟»، چگونه صبح کردید؟،
طوفانی بود که خاکسترها را از روی آتش کنار زد و شعلههای درد، زبانه کشید.
انگار نشتری بود بر زخم کهنه که خون تازه از آن جاری کرد.
محکم و استوار نشستید و با نام نامی معبود شروع کردید:
اَصْبَحْتُ وَاللَّهِ عائِفةً لِدُنْیا کُنَّ، قالِیَةً لِرِجا لِکُنَّ.
لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ
وَ شَنَئْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُم
فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدّ
وَالْلَعْبَ بَعْدَ الْجِدِ
وَقَرْعِ الصَفاةِ وَ صَرْعِ الْقَناةِ
وَ خَطَلِ آلاراء وَ زَلَلِ اَلْاَهْواء
وَ بِئسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ اَنْفُسُهُمْ
اَنْ سَخِطَ اللَّه عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُون...
به خدا در حالی صبح کردم که از دنیای شما بیزارم و از مردم شما خشمگین.
مردانتان را آزمودم، تنفرم را برانگیختند.
دینداری و پایمردی شان را محک زدم، بیدین و ناجوانمرد از بوتهی آزمایش درآمدند و روسیاهی جاودانی را برای خود خریدند.
مردان شما به شمشیرهای شکسته و تیغهای کند و زنگار خورده میمانند و چه زشت است این سستی و مسخرگی و رخوت بعد از آنهمه تلاش و کوشش و جدیت.
و چه قبیح است این شکاف برداشتن نیزهی مردانگی و خواری و تسلیم در برابر هر کس که بر آنان فرمانروایی کند.
و چه دردآور است این لغزش در مسیر و انحراف از هدف و فساد در عقل و اندیشه.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۶ )
ادامه ی نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها) در مورد سخنان حضرت وقتی زنان به ملاقاتش می آیند:
⁉️یادتان هست؟ این آیه از قرآن را که:
«کافران از بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی بن مریم لعن گردیدند زیرا که آنان عصیان نموده و تعدی میکردند.
نهی از منکر نمیکردند و خود فاعل منکر بودند و چه بد عمل میکردند.
بسیاری از آنان را میبینی که با کافران دوستی میورزیدند و چه زشت است آنچه از پیش برای خود فرستادند چرا که غضب خدا بر آنان نازل شده و در عذاب جاودانهاند.»
آری، چه زشت است آنچه- مردان شما!- از پیش برای خود فرستادند چرا که غضب خدا بر آنان نازل شده و در عذاب جاودانهاند
پس به ناچار من کار را به آنان واگذاردم و ریسمان مسئولیت را در گردنشان انداختم و آنان بار سنگین حق کشی را بر دوش کشیدند در حالیکه من با حربه حقیقت و استدلال از هر سو آنان را احاطه کرده بودم.
پس لب و دهان و دست و گوش آنان بریده باد و هلاک سرنوشت محتومشان باد.
وای بر آنان!
چرا نگذاشتند حق در مرکز رسالت قرار یابد؟
و چرا پایگاه خلافت نبوی را از منزل وحی دور کردند؟
همان منزلی که مهبط جبرئیل روح الامین بود و پیکرهی رسالت بر پایههای آن استوار شده بود.
چرا افراد مسلط به امور دنیا و آخرت را کنار زدند و افراد نالایق را جایگزین کردند؟
این، بیتردید زیانی آشکار و بزرگ است.
چه چیز سبب شد که از ابوالحسن کینه به دل بگیرند و او را کنار بگذارند؟
من به شما میگویم.
به این دلیل که شمشیر عدالت او خویش و بیگانه نمیشناخت.
به این دلیل که او از مرگ هراس نداشت.
به این دلیل که او از مرگ هراس نداشت.
به این دلیل که با یک لبهی شمشیرش، دقیق و خشمگین، ریشه شرک و کفر و فساد را میبرید و با لبهی دیگر بقیه را در سر جای خود مینشاند.
به این دلیل که در مسیر رضای خدا از هیچ چیز باک نداشت و به هیچ کس رحم نمیکرد.
به این دلیل که در کار خدا اهل سازش و مداهنه و مدارا نبود.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۷ )
ادامه ی نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها) در مورد سخنان حضرت وقتی زنان به ملاقاتش می آیند:
سوگند به خدا که اگر در مقابل دیگران میایستادید و زمام امور خلافت را که رسول الله به علی سپرده بود، از دستش درنمیآوردید او کارها را سامان میبخشید و امت را به سهولت در مسیر هدایت و سعادت قرار میداد و به مقصد میرساند و کمترین حقی از کسی ضایع نمیشد و حرکت این مرکب اینقدر رنجآور نمیگشت..
علی در آنصورت مردم را به سرچشمهی صافی و زلال و همیشه جوشانی میرساند که کاستی و کدورت در آن راه نداشت، آب از همه سویش سر زیر میشد و همه سیراب میشدند و هیچکس تشنه نمیماند.
علی در پنهان و آشکار، در حضور یا غیب مردم، خیرشان را میخواست.
اهل استفاده از بیت المال نبود و از حطام دنیا هم فقط به قدر نیاز برمیگرفت، آب آنقدر که تشنگی فرو بنشیند و غذایی مختصر آنقدر که گرسنگی با آن مرتفع شود.
👌همین و بس. علی همین قدر را هم به زحمت از دنیا برمیداشت.
علی خود شاهین و میزان است. اگر او بر مسند خلافت مینشست معلوم میشد که زاهد کیست و حریص کدام است.
معلوم میشد که چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ میپردازد.
این کلام قرآن است که میفرماید:
«اگر اهل قریهها ایمان آورده و تقوی پیشه میکردند، درهای برکات زمین و آسمان را بر آنان میگشودیم ولی دروغ گفتند، پس ما هم آنان را در برابر آنچه کسب کرده بودند، گرفتیم. و این حال و روز شماست در آینهی قرآن که:
«و از اینان کسانی که ظلم کردند، نتایج سوء دست آوردهایشان بزودی بدانان خواهد رسید و آنان عاجز کنندهی ما نیستند.»
هان! پس به هوش باشید و به گوش گیرید.
راستی که روزگار چه بازیهای شگفتی دارد و چه غرایبی را پیش چشم میآورد.
اما حرفهای اینان شگفتآورتر است!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۸ )
ادامه ی نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها) در مورد سخنان حضرت وقتی زنان به ملاقاتش می آیند:
ای کاش میدانستم که مردان شما چرا چنین کردند، چه پناهگاهی جستند، به کدام ستون تکیه زدند؟ به کدام ریسمان آویختند؟
کدام پایگاه را برگزیدند؟ بر کدامین خاندان پیشی گرفتند؟ به چه کسانی چیرگی یافتند؟ به کدام امید این همه جفا کردند؟
عجب سرپرست بدی را برگزیدند و عجب جایگاه زشتی را انتخاب کردند!
ستمگران در بد منزلی مقیم میشوند و به بد نتایجی دست مییابند.
بخدا که بجای بالها و شاهپرها، کرکها و پرچهها را برگزیدند و دم را بر سر و پشت را بر سینه ترجیح دادند.
پس نفرین بر قومی که خیال کردند خوب عمل میکنند اما جز زشتی و پلیدی نکردند.
قرآن میگوید:
اینها فاسدند ولی نمیدانند.
وای بر آنان.
این کلام قران را به یاد بیاورید:
«آیا آنکس که به حق راه یافته، شایستهتر است برای پیروی یا آنکس که خود محتاج هدایت است و بیهدایت راه نمییابد؟»
چه شده است شما را؟ چگونه حکم میکنید؟
هشدار! بجان خودم سوگند که بذر فتنه پاشیده شد و فساد انتشار یافت.
پس منتظر باشید تا این بذر شوم به ثمر بنشیند و نتایج فساد، آشکار شود.
از این پس از پستان شتر اسلام و خلافت، بجای شیر، خون فوران خواهد کرد و زهری مهلک بیرون خواهد ریخت.
و اینجاست که باطل گرایان زیان خواهند کرد و آیندگان، نتایج کار پیشینیان را خواهند دید. اینک این فتنهها و این قلبهای شما و بشارت بادتان به شمشیرهای آخته و استیلای ستمگران و جبابره.
بشارت بادتان به هرج و مرج گسترده و نامحدود و استبدادی ظالمانه و دردآلود. اموال و حقوقتان از این پس به غارت خواهد رفت و جمعتان پراکنده خواهد شد.
دریغ و حسرت و افسوس بر شما. کارتان به کجا خواهد کشید؟!
افسوس که چشم دیدن حقیقت ندارید و من چگونه میتوانم شما را به کاری وادارم که از آن کراهت دارید؟
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۸۹ )
ادامه ی نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها) در مورد سخنان حضرت وقتی زنان به ملاقاتش می آیند:
حرف، هنوز بسیار مانده بود، پیدا بود از حالت چشمهایتان. آن بار سنگین دل چیزی نبود که با این چند کلام، سبک شود، اما انگار نفس دیگر یاری نمیکرد. نفسی عمیق از سردرد کشیدید و آرام گرفتید.
چهرهها و چشمهای میهمانان شما را مرور کردم، معلوم نبود که آنچه موج میزند، بهت و حیرت است، شرم و خجلت است، اندوه و حسرت است یا پشیمانی و ندامت.
حسی غریب بود، شاید آمیزهای از این حسهای متفاوت.
هر احساسی در انسان، جلوهای دارد اما اگر چندین حس با هم درآمیخت، کار عکس العمل را مشکل میکند.
به همین دلیل، هیچکدام نمیدانستند چه کنند.
بالاخره یکی از آنها، زبان گشود ولی نگفت:
اشتباهمان را جبران میکنیم، بیعتمان را پس میگیریم و به صراط مستقیم برمیگردیم، گفت:
- اگر اینها را قبل از بیعت با ابوبکر میدانستیم، یقینا با او بیعت نمیکردیم حتما کسی را جز علی برنمیگزیدیم ولی...
(😭😭😭😭وای مظلوم مادرم)
دروغ میگفتند، مثل کسی که خود را به خواب زده است و وقتی صدایش میکنی. بگوید:
من خوابیدهام. به همین روشنی، به همین جسارت و به همین وقاحت.
شما فرمودید:
- بس کنید. بروید پی کارتان و بیش از این عذر نتراشید. این حرفها که میزنید در پس آن کارها که کردهاید، پشیزی نمیارزد.
شما یک عیادتکننده دیگر هم داشتید که البته از این سنخ نبود، اهل درد بود، اهل صداقت بود.
امسلمه همان سئوالی را از شما کرد که این زنان کردند، او هم پرسید: چگونه شب را به روز آوردید؟⁉️
با آنها عتاب کردید، اما با امسلمه درددل فرمودید:
- «کارم شده است سعی میان غم و اندوه، هروله میان غربت و مصیبت، پدر از دست داده و حق مسلم شوهر، غصب شده.
دیدی که، به حکم خدا و پیامبر، پشت پا زدند و خلافت را از وصی پیامبر و امام پس از او گرفتند، چرا؟
چون از علی کینه داشتند، چون پدران مشرک و ملحدشان را در جنگ بدر واحد کشته بود.»
(مظلوم مادرم
مظلوم مولامون پدرمون علی
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۹۰ )
ادامه ی نجوای خانم اسماء (خادمه حضرت زهرا سلام الله علیها):
بانوی من تصور نمیکنم کسی مظلومتر و مححبوبتر از شما در طول تاریخ بوده باشد و خیال نمیکنم پس از شما کسی بیاید که این همه بزرگوار باشد و این همه ستم ببیند.
من آمده بودم که در محضر شما حجب و حیا بیاموزم اما به روشنی دیدم که این کوزه طاقت بحر ندارد.
هیچ نامحرمی در طول حیات، شما را ندید و شما به روشنی غصهی فاصله میان مرگ و مقبره را میخورید.
به من فرمودید:
- این تابوتهای تخت مانند، زن و مرد را از هم متمایز میکنند، کاش تابوتی بود که اندام آدم از روی آن مشخص نمیشد.
چه دقت مومنانهای! چه وسواس محجوبانهای!
چه تامل شیرینی!
عرض کردم:
در حبشه که بودم تابوتهایی دیدم با لبههایی بلند، بطوری که پیکر در آن جای میگرفت و بر روی آن پارچهای میافتاد.
و بعد با چند شاخه، آن شکل را به شما نشان دادم.
شما خرسند شدید، لبخندی از سر رضایت برلبانتان نشست و فرمودید:
چه چیز خوبی! حجم بدن را مشخص نمیکند و تفاوت میان زن و مرد را آشکار نمیسازد برای من چنین چیزی بساز و پس از مرگ، مرا در آن جای بده.
خوشحال شدم از اینکه کاری به من سپردید اما دوست نداشتم که این کار، به کار بعد از مرگ شما بیاید.
اکنون من آن را ساختهام و فقط دعا میکنم که فاصلهی میان شما که سازنده منید با آن تابوت که ساختهی من است، لحظه به لحظه بیشتر شود.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۹۱ )
#نجوای_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها:
فرشتگان بال در بال پرواز میکردند و فرود میآمدند، آنچنانکه آسمان را به تمامی میپوشاندند.
دو فرشته پیش روی آنها بودند که طلایه دارشان به نظر میآمدند.
آمدند سلام کردند و مرا در هودج بالهای خود به آسمان بردند، ناگهان بوی بهشت به مشامم رسید و بعد باغها و بوستانها و جویبارها چشمم را خیره کردند.
حوریهها صف در صف ایستاده بودند و ورود مرا انتظار میکشیدند.
اول خندهای بسان واشدن گلی و بعد همه با هم گفتند:
🕊❣️خوش آمدی ای مقصود خلقت بهشت و ای فرزند مخاطب «لولاک لما خلقت الا فلاک».
ملائکه باز هم مرا بالاتر بردند.
قصرهای بیانتها، حلههای بیهمانند، زیورهای بینظیر.
آنچه چشم از حیرت خیره و دهان از تعجب گشاده میماند.
و بعد نهر آبی سفیدتر از شیر، خوشبوتر از مشک.
و بعد قصری. و چه قصری!
گفتم:
- اینجا کجاست؟ این چیست؟ از آن کیست؟
گفتند:
- اینجا فردوس اعلی است، برترین مرتبهی بهشت. منزل و مسکن پدر تو و پیامبران همراه او و هر که خدا با اوست. و این نهر، کوثر است.
قصر انگار از در سفید بود و پدر بر سریری تکیه زده بود.
مرا که دید، از جا برخاست، در آغوشم گرفت، به سینهاش چسباند و میان دو چشمم را بوسه زد. به من گفت:
- اینجا جایگاه تو، شوی تو و فرزندان و دوستداران توست. بیا دخترم که سخت مشتاق توام.
من گفتم:
- بابا! بابا جان! من مشتاقترم به تو. من در آتش اشتیاق تو میسوزم.
زنده شدم وقتی که باز- اگر چه در خواب- پیامبر را، پدر را صدا کردم و صدای او را شنیدم. یادم آمد که این افتخار، تنها از آن من است که میتوانم او را بیهیچ کنیه و لقب، بابا صدا کنم. وقتی آن آیه نازل شد که:
«لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضُکُمْ بَعْضا...»
من پدر را پیامبر و رسول الله صدا کردم و او دستی از سر مهر بر سرم کشید و گفت:
- این آیه برای دیگران است فاطمه جان. تو مرا همان بابا صدا کن. تو به من بابا بگو. بابا گفتن تو قلب مرا زندهتر میکند و خدا را خشنودتر.
شاید او هم میدانست که چه لطفی دارد برای من، پیامبر با آن عظمت را بابا صدا کردن.
پدر گفت که همین امشب میهمان او خواهم بود.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۹۲ )
#نجوای_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها:
اکنون علی جان! ای شوی همیشه وفادارم! ای همسر هماره مهربانم!
من عازمم. بر من مسلم است که از امشب میهمان پدرم و خدای او خواهم بود.
گریزانم از این دنیای پر بلا و سراسر مشتاقم به خانهی بقا. تنها دل نگرانیام برای رفتن، تویی و فرزندانم، شما تنها پیوند میان من و این دنیائید که کار رفتن را سخت میکنید اما دلخوشم به اینکه شما هم آخرتی هستید، مال آنجائید.
شما جسمتان در اینجاست. دیدار با شما از آنجا و در آنجا آسانتر است.
علی جان! ولی جدا شدن از تو همین قدر هم سخت است. به همین شکل هم مشکل است.
به خدا میسپارم شما را و از او میخواهم که سختیهای این دنیا را بر شما آسان کند.
علی جان! من در سالهای حیاتم همیشه با تو وفادار بودهام، از من دورغ، خدعه، خیانت هرگز ندیدهای. لحظهای پا را از حریم مهر و وفا و عفاف بیرون نگذاشتهام. بر خلاف فرمان و خواست و میل تو حرفی نگفتهام، کاری نکردهام.
اعتقادم همیشه این بوده است که جهاد زن، رفتار نیکو با همسر است، خون شوهرداری است. و از این عقیده تخطی نکردهام.
علی جان! مرگ، ناگزیر است و انسان میرنده ناگزیر از وصیت و سفارش.
علی جان! به وصیتهایم عمل کن، چه آنها را که در رقعهای مکتوب آوردهام و چه اینها را که اکنون میگویم.
در آنجا باغهای وقفی پیامبر را نوشتهام که به حسن بسپاری و او حسین و حسین به امامان پس از خویش تا آخر.
و نیز سهمی برای زنان پیامبر و زنان بنی هاشم و بخصوص امامه دختر خواهرم قائل شدهام و اگر چیزی ماند برای امکلثوم دخترم.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۹۳ )
#نجوای_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها:
اینها را نوشتهام اما حرفهای مهمترم مانده است.
اول اینکه تو پس از من ناگزیری به ازدواج کردن، ازدواج کن و امامه، خواهر زادهام را بگیر که او به فرزندان ما مهربانتر است.
دوم اینکه مرا در تابوتی به همان شکل که گفتهام حل کن تا محفوظتر بمانم.
و سوم، مرا شبانه غسل بده- از روی پیراهن- بر من شبانه نماز بگذار و مرا شبانه و مخفیانه دفن کن و مدفنم را مخفی بدار.
مبادا مردمی که بر من ستم کردهاند، بخصوص آندو، بر جنازه و نماز و دفنم حاضر شوند و از مکان دفنم آگاهی بیابند.
یاران معدود و محدودمان با تو شرکت بجویند در نماز خواندن و تشییع جنازه و دفن، اما بقیه نه. از زنان، فقه امسلمه، امیمن، فضه و اسماء بنت عمیس و از مردان، فقط سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، عبدالله و حذیفه، حذیفه، همین...
وای گریه نکن علی جان!
من گریهام برای توست، تو چرا گریه میکنی. تو مظلومترین مظلوم عالمی، گریه بر تو رواتر است.
من آنچه کردم برای دفاع از حقوق مغصوب تو بود. من میدانستم که رفتنیام، پدر مرا مطمئن کرده بود ولی هم میدانستم و میدانم که پس از رفتنم بر تو چه خواهد رفت. این جگر مرا آتش میزد و مرا به تلاطموا میداشت.
پس تو گریه نکن علی جان!
عالم باید برای اینهمه مظلومیت تو گریه کند.
اکنون اول خلاصی من است، ابتدای راحتی من است اما آغاز مصیبت توست.
پس تو گریه نکن و جگر مرا در این گاهح رفتن، بیش از این مسوزان.
تو را و کودکانمان را به خدا میسپارم...
علی جان! سلام مرا تا قیامت به فرزندان آیندهمان برسان.
راستی علی جان! پسر عمو! تو هم میبینی آنچه را که من میبینم؟ این جبرئیل است که به من سلام میکند و تهنیت میگوید:
- و علیک السلام.
این میکائیل است که سلام میکند و خیر مقدم میگوید:
- و علیک السلام.
اینها فرشتگان خدایند. اینها فرستادگان خداوندند که از سوی خدا به استقبال آمدهاند.
چه شکوهی! چه غوغایی! چه عظمتی!
- و علیکم السلام.
این اما علی جان به خدا عزرائیل است که بر من سلام میکند.
- وعلیک السلام یا قابِضَ الْاَرْواح.
«خدای من! مولای من! به سوی تو میآیم، نه به سوی آتش.»
«سلام بابا! سلام به وعدههای راستین تو! سلام به لبخند شیرین تو! سلام به چشمهای روشن تو!».
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه ۹۴ )
نجوای حضرت علی علیه السلام:
چه شبی است امشب خدایا! این بنده تو هیچگاه اینقدر بیتاب نبوده است.
این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر نلرزیده است. این اشک اینقدر مدام نباریده است. چه کند علی با اینهمه تنهایی!
ای خدا در سوگ پیامآور تو که سختترین مصیبت عالم بود، دلم به فاطمه خوش بود. میگفتم:
گلی از آن گلستان در این گلخانه یادگار هست. اما اکنون چه بگویم؟ اینهمه تنهایی را کجا ببرم؟ اینهمه اندوه را با که قسمت کنم؟
ای خدا چقدر خوب بود این زن! چقدر محجوب بود! چقدر مهربان بود! چقدر صبور بود!
گاهی احساس میکردم که فاطمه اصلا دل ندارد. وقتی میدیدم به هیچ چیز دل نمیبندد، با هیچ تعلقی زمین گیر نمیشود، هیچ جاذبهای او را مشغول نمیکند.
هیچ زیور و زینت و خوراک و پوشاکی دلخوشیاش نمیشود، هر داشتن و نداشتن تفاوتی در او ایجاد نمیکند، یقین میکردم که او جسم ندارد، متعلق به اینجا نیست. روح محض است، جان خالص است.
گاهی احساس میکردم که فاطمه دلی دارد که هیچ مردی ندارد استوار چون کوه، با صلابت چون صخره، تزلزل ناپذیر چون ستونهای محکم و نامرئی آسمان.
یکه و تنها در مقابل یک حکومت ایستاد و دلش از جا تکان نخورد. من مامور به سکوت بودم و حرفهای دل مرا هم او میزد.
چند سال مگر از جاهلیت میگذرد؟ جاهلیتی که در آن شتر مقام داشت و زن ارزش نداشت. جاهلیتی که در آن دختر، ننگ بود و اسب، افتخار.
زنی در مقابل قومی با این تفکر و بینش بایستد و یکه و تنها از حقیقت دفاع کند!
این دل اگر از جنس کوه و صخره وفولاد باشد، آب میشود.
گاهی احساس میکردم که فاطمه دلی از گلبرگ دارد، نرمتر از حریر، شفافتر از بلور.
و حیرت میکردم که چقدر یک دل میتواند نازک باشد، چقدر یک انسان میتواند مهربان باشد.
غریب بود خدا! غریب بود!
من گاهی از دل او راه به عطوفت تو میبرد7م.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
جلسه 95
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸. 🔹 ◎﷽◎ 🔹
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 95)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
وقتی به خانه میآمدم انگار پا به دریای محبت میگذاشتم، انگار در چشمهی صفا شستشو میکردم.
خستگی کجا می توانست خودی نشان دهد.
زندگی دشوار بود و مشکلات بسیار اما انگار من بر دیبای مهر فرود میآمدم، بر پشتی لطف تکیه میزدم و بال و پر عطوفت را بر گونههای خودم احساس میکردم.
فاطمه در این دنیا برای من حقیقت کوثر بود.
با وجود او تشنگی، گرسنگی، سختی، جراحت، کسالت و خستگی به راستی معنا نداشت.
اکنون با رفتن او من خستگیهای گذشته را هم بر دوش خودم احساس میکنم.
خسته ام خدا! چقدر خستهام.
چطور من بدن نازنین این عزیز را شستشو کنم؟!
اگر تغسیل فاطمه به اشک چشم مجاز بود آب را بر بدن او حرام میکردم. اگر دفن واجب نبود، خاک را هم بر او حرام میکردم.
حیف است این جسم آسمانی در خاک. حیف است این پیکر ثریایی در ثری، حیف است این وجود عرشی در فرش.
اما چه کنم که این سنت دست و پا گیر زمین است. از تبعات زندگی خاکی است.
پس آب بریز اسماء! کاش آبی بود که آتش این دل سوخته را خاموش میکرد، ای اشک بیا! بیا که اینجاست جایِ گریستن...
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸. 🔹 ◎﷽◎ 🔹
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 96)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
فرشتگان که به قدر من فاطمه را نمیشناسند، به اندازهی من با فاطمه دوست نبودند، مثل من دل در گروی عشق فاطمه نداشتند، ضجه میزنند، مویه میکنند، تو سزاوارتری برای گریستن ای علی! که فاطمه فاطمهی تو بوده است...
ای وای
این تورم بازو از چیست؟...
این همان حکایت جگر سوز تازیانه و بازوست. خلایق باید سجده کنند به اینهمه حلم، به اینهمه صبوری، فاطمه! گفتی بدنت را از روی لباس بشویم؟
برای بعد از رفتنت هم باز ملاحظهی این دل خسته را کردی؟ نازنین! چشم اگر کبودی را نبیند، دست که التهاب و تورم را لمس میکند.
عزیز دل! کسی که دل دارد بییاری چشم و دست هم درد را میفهمد.
ای کسی که پنهانکاری را فقط در دردها و مصیبتهایت بلد بودی، شوی تو کسی نیست که این رازهای سر به مهر تو را نداند و برایشان در نخلستانهای تاریک شب، نگریسته باشد.
اینجا جای تازیانه نامردان است در آن زمان که ریسمان در گردن مرد تو آویخته بودند.
ای خدا! این غسل نیست، شستشو نیست، مرور مصیبت است.
دوره کردن درد است. تداعی محنت است.
ای وای از حکایت محسن!
حکایت فاطمه و آن در و دیوار! حکایت آن میخهای آهنین با بدن نحیف و خسته و بیمار! حکایت آن آتش با آن تن تب دار!
حکایت آن دست پلید با این گونه و رخسار! حکایت آنهمه مصیبت با این دل بیقرار!
آرامتر اسماء! دست به سادگی از اینهمه جراحت عبور نمیکند، دل چطور اینهمه مصیبت را مرور کند؟!
چه صبری داشتی تو ای فاطمه! و چه صبری داری تو ای خدای فاطمه!
اینکه جسم است اینهمه جراحت دارد، اگر قرار به تغسیل دل بود، چه میشد!
این دل شرحه شرحه، این دل زخم دیده، این
دل جراحت کشیده!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 97)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
اسماء بیار آن کافور بهشتی را که دیگر دل، تاب تحمل ندارد.
ثلث این کافور بهشتی جبرئیل آورده، حنوط پیامبر شد- سلام بر او- و ثلث دیگر، حنوط تو مظلومهی مهربان من! و ثلت دیگر از آن من.
کی میشود این ثلث آخر به کار بیاید و من تنها مانده را به شما دو عزیز رفته ملحق کند؟
آن کفن هفت تکه را بده اسماء! کاش میشد آدمی به جای یاری عزیزتر از جان خویش، فراق را برای همیشه کفن کند.
خدایا! این فاطمه است، دختر پیامبر و برگزیدهی تو.
دختر بهترین خلق تو، دختر زیباترین آفرینش تو،
خدایا! آنچه رهاییاش را سبب میشود بر زبانش جاری کن، برهان او را محکم گردان، درجات او را متعالی فرما و او را به پدرش برسان.
(امان از دل مولامون علی😭)
بچهها بیایید. حسن جان! حسین جان! زینبم! عزیزم امکلثوم بیائید با مادر وداع کنید.
سخت است میدانم، خدا در این مصیبت بزرگ به اجر و صبرش یاریتان کند.
آرامتر عزیزان! از گریه، گزیری نیست. اما صیحه نزنید، شیون نکنید، مثل من آرام اشک بریزید.😭
نمیدانم چطور تسلایتان دهم. این مادر آخر مادری نبود که همتا داشته باشد، که کسی بتواند جای او را پر کند، که جهان بتواند چون او دوباره بزاید.
اما تقدیر این بوده است، راضی شوید به مشیت خداوند و زبان به شکوه نگشائید.
رویش را؟ سیمای مادر را؟ باشد، باز میکنم، هر چند که دل من دیگر تاب دیدن آن چهرهی نیلی را ندارد. وای، مهتاب چه میکند با این رنگ روی مهتابی!
اینقدر صدا نزنید مادر را! او که اکنون توان پاسخ گفتن ندارد، فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید.
اما نه، انگار این دستهای اوست که از کفن بیرون میآید و شما را در آغوش میگیرد.
این باز همان دل مهربان اوست که نمیتواند پس از وفات نیز ندای شما را بیجواب بگذارد. تا کجاست مقام قرب تو فاطمه جان!
شما را به خدا بس کنید بچهها! برخیزید!
این جبرئیل است که پیام آورده، برخیزید!
جبرئیل میگوید: روح این بچهها مفارقت میکند از جسم، بردارشان.
جبرئیل میگوید: عرش به لرزه درآمده، بردارشان، شیون ملائک آسمان را برداشته،
بَردارِشان، تاب و تحمل خدا هم...
علی جان! بَردارِشان.
برخیزید بچهها! چه شبی است امشب خدایا!
لا حول و لا قوه الا بالله.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 98)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
برخیزید بر مادرتان نماز بخوانیم، نماز آراممان میکند، نماز تسلایمان میبخشد.
حسن جان! بگو بیایند، به آن چند نفر بگو آرام و مخفیانه و بیصدا بیایند.
همه کار همین امشب باید تمام شود، وصیت مادرتان زهراست.
صبور باش حسین جان! دلت را به خدا بسپارد. در این مصیبت عظمی از او کمک بگیر.
اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَیْه راجِعُون...
وَ اِنّا اِلی رَبّنا لَمُنْقَلِبُون...
علیکم السلام، خدا پاداشتان دهد، اینجا بایستید، پشت سر من، صبور باشید.
آرام گریه کنید. وصیت دختر پیامبر را از یاد نبرید، به صدای گریهتان، دیگران را هشیار نکنید، همین شما فقط باید در نماز شرکت کنید. دلهایتان را به یاد خدا آرامش ببخشید.
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّه اَلْعَلِی الْعَظیم.
خدایا من از دختر پیامبر تو راضیام، اکنون که او گرفتار وحشت است تو همدم او باش.
خدایا! مردم از او بریده بودند تو با او پیوند کن.
خدایا بر او ظلم کردند، تو برایش حکم کن که بهترین حاکمان توئی.
الصلوة... الصلوة...
الله اکبر...
خدایا این دختر پیامبرت فاطمه است که او را از ظلمتها به سوی انوار بردی.
شما سه نفر بیائید، تابوت را از زمین برداریم. از اینجا، به آن سمت که صدای اِلَیَّ... اِلَیَّ... میآید.
این صدای خداست، خدا فاطمه را به سوی خویش میخواند، همین جا، همین جا تابوت را زمین بگذارید، همه کارِ فاطمه را خدا کرده است.
این قبر آماده، از آنِ زهراست.
جان عالم به فداش.
بروید کنارتر تا من به داخل قبر بروم، آرامتر، آهسته گریه کنید، این دست و پای من هم نباید اینقدر بلرزند.
چه سنگین است این غم و چه سبک شده است این بدنی که اینهمه درد دیده است.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 99)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
آی! ای زمین! این امانت، دختر رسول خداست که به تو میسپارم.
و الله که این دستهای رسول خداست، صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّهِ. خوش به حال تو فاطمه جان! بسم اللَّه الرحمن الرحیم. بِسْم اللَّه وَبِاللَّه وَعَلی مِلَّةِ رَسُولاللَّه. مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّه.
صدیقه جان! تو را به کسی تسلیم میکنم که از من به تو شایستهتر است. فاطمه جان! راضیام به آنچه خدا برای تو خواسته است.
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْری.
شما را از خاک آفریدیم، به خاک برمیگردانیم و بار دیگر از خاک بیرون میآوریم.
فاطمه جان! همه تن، چشم انتظار آن لحظهی دیدارم.
ای خشتها! میان من و فاطمهام جدایی میاندازید؟
دلهای ما چنان به هم گره خورده است که خشت و خاک و زمین و آسمان نمیتوانند جدایمان کنند.
اما بر تو مبارک باد فاطمه جان! دیدار پدرت پس از این دوران سخت فراق.
✨السّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَاللَّه عَنّی وَعَنْ اِبْنَتِک
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنْ اِبْنَتِکَ وَحَبیبِکَ وَقُرَّة عَیْنِکَ وَ زائِرک
سلام من و دخترت به تو ای رسول خدا!
سلام دخترت به تو! سلام محبوبت! سلام نور چشمت و سلام زائرت.
سلام آنکه در بقعه تو در خاک آرمیده است و خداوند پیوستن شتابناک او را به تو رقم زده است.
ای رسول خدا کاسهی صبرم در فراق محبوبهات لبریز شد و طاقتم در جدایی از برترین زن عالم به اتمام رسید.
جز گریه چه میتوانم بکنم ای پیامبر خدا؟!
گریه بر مصیت سنت توست، من در مصیبت تو هم جز گریه چه توانستم بکنم؟
تو سر به سینهی من جان دادی، من با دست خودم چشمهای تو را بستم، تو را غسل دادم و کفن و دفن کردم. سر تو را من بر لحد نهادم.
در برابر تقدیر، جز تسلیم و رضا چاره چیست؟
انا لله و انا الیه راجعون.
ای پیامبر خدا! اکنون امانت به صاحبش رسید و زهرا از شر غم و ستم خلاصی یافت.
و برای من از این پس چه زشت است چهرهی زمین و آسمان بدون حضور زهرا.
اما اندوهم ای رسول خدا جاودانه است و چشمانم بیخواب و شبهایم بیتاب.
غم پیوسته، همخانهی دل من است تا خدا خانهای را که تو در آنی نصیبم کند.
ای رسول خدا! دلم خون و خسته است و غصهام دائم و پیوسته.
چه زود خدا میان ما جدایی انداخت. من از این فراق فقط به خدا میتوانم شکایت کنم.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 100)
نجوای حضرت علی علیه السلام:
اگر بمانم، به دشمن چه بگویم؟ که قبر فاطمه اینجاست؟!
نه میروم ولی:
نَفْسی عَلی زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ
یالَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرْات
پرندهی جانم زندانی این آشیان تن شده است، ای کاش جان نیز همراه این نالههای جگر سوز درمیآمد.
بعد از تو زندگی بیمعنی است، حیات بیروح است و دنیا خالی است و من فقط گریهام از این است که مبادا عمرم طولانی شود.
زندگیام ادامه بیاید.
فشار زندگی پس از تو بر من سنگین است و کسی که چنین باری بر دوش دلی دارد، روی خوشی نمیبیند. من چگونه ترا که پدر مهربانیهایم بودی فراموش کنم، انگار من شدهام مامور زنده کردن آنهمه غصههایم.
میان هر دو یار، روزی فرقتی هست، اما هیچ چیز به قدر جدایی تحملش مشکل نیست. هر چیز جز فراق، تحملش آسان است. اینکه من بلافاصله بعد از محمد، فاطمه را از دست دادهام، خود دلیل بر این است که دوستی دوام ندارد.
فاطمه جان! چطور بگویم؟ فراق تو سخت است، سختترین است، تاب آوردنی نیست.
تحمل کردنی نیست. کارم شده است گریه حسرت آمیز و شیون حزن انگیز، گریه برای دوستی که خود به بهترین راه پا گذاشت و مرا تنها گذاشت.
ای اشک همیشه ببار! ای چشم هماره همراهی کن که غم از دست دادن دوست، غم یکی دو روز نیست، غم جاودانه است.
دوستی که هیچکس جای او را در قلبم پر نمیکند، یاری که هیچ دیاری به قدر او عشقم را معطوف خود نمیکند، یاری که از پیش چشم و کنار جسم رفته است اما از درون قلبم هرگز.
فاطمه جان! عزیز دلم! چه سود که در کنار قبر تو نازنین بایستم، به تو سلام کنم و با تو سخن بگویم وقتی پاسخی از تو نمیشنوم.
چه شده است ترا فاطمه جان که پاسخ نمیدهی؟ آیا سنت دوستی را فراموش کردهای؟
فاطمه جان! کاش علی را غریب و خسته و تنها، رها نمیکردی.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 101)
#نجوای_جبرئیل:
از ابتدای خلقتم چشم انتظار آمدنت بودم. خدا مرا که میآفرید و زمین و خورشید و ماه و بر و بحر را، اعلام کرد که آفرینش شما، آفرینش همه چیز به طفیلی آفرینش پنج تن است که محور آن پنج تن زهرا است.
✨یا مَلائِکَتی وَ سُکّانَ سَماواتی اعْلَمُوا اَنّی ما خَلَقْتَ سَماءً مَبْنیّه وَ لا اَرْضاً مَدْحیّه وَ لا قَمَراً مُنیراً وَ لا شَمْساً مُضیئه وَ لا فلکاً یَدُور وَ لا بَحْراً یَجْری وَ لا فَلَکاً یَسْری اَلّا فی مَحَبّة هوُلاءِ الْخَمْسه.
اگر به خاطر اینها نبود من دست به کار خلقت نمیشدم، آفرینش را رقم نمیزدم، بر اندام عدم لباس هستی نمیپوشاندم.
اگر به خاطر این پنج تن نبود، آفرینش به تکوینش نمیارزید.
این پنج تن عبارتند از فاطمه و پدر او، فاطمه و شوی او و فاطمه و پسران او.
نه تنها من آسمان، که خورشید و ماه نیز، که ستارگان و افلاک نیز، که بر و بحر نیز چشم انتظار آمدنت بودند.
همه غرق این سؤال و مات این کنجکاوی بودیم که این فاطمه کیست که اینقدر عزیز خداوند است و حتی حساب و کتاب خدواند بسته به شاهین محبت و رضایت اوست.
وقتی آدم از بهشت قرب رانده شد و به زمین فراق هبوط کرد، شما تنها وسیلهی نجات او شدید و نامهای شما، اسماء حسنای سوگندنامهی او. و ما بیش از پیش قدر منزلت شما را در پیش خداوند دریافتیم و به همان میزان متحیرتر و مبهوتتر شدیم در شکوه و عظمت وجود شما.
وقتی نوح در پس آن و انفسای طوفان و سیل، با استعانت از نام شما بر خشکی فرود آمد همه یکصدا گفتیم رازی است به سنگینی خلقت و رمزی به پیچیدگی آفرینش در این نامهای مبارک، اما چه راز و رمزی؟!
این انتظار، قرن به قرن، سال به سال، ماه به ماه، روز به روز و لحظه به لحظه گسترش یافت و در بستر آن، سوالی غریب شروع به رشد و نمو کرد تا آنجا که این سئوال انتظار پا به پای هم، دست به کار سوزاندن جان و مچاله کردن دل شدند.
⁉️سؤال این بود که:
این فاطمه با این شخصیت، با این عظمت، با این جلال و جبروت، با این قرب و منزلت وقتی پا به عرصهی زمین بگذارد، چه خواهد شد؟
چه طوفانی به وقوع خواهد پیوست، چه معجزهای رخ خواهد شد؟ چه طوفانی به وقوع خواهد پیوست، چه معجزهای رخ خواهد داد و خلایق او چگونه برخورد خواهند کرد؟!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 102)
#نجوای_جبرئیل امین علیه السلام :
مساله، مسالهی کوچکی نبود، خلایق همیشه بر روی زمین به دنبال خدایی ملموس و محسوس میگشتند، بت را نه به این دلیل میساختند و میپرستیدند که او را خدا میدانستند، بت را میخواستند به عنوان جلوهای محسوس از خدا بر روی زمین، بتها را به عنوان شفعائی در نزد خدا تصور میکردند. آنها را واسطهی میان خود و خدا میپنداشتند.
به بت میگفتند آنچه را که از خدا میخواستند، طلب باران، طلب بخشش، طلب وسعت، طلب... میخواستند مجرایی باشد که همهی خواستهها و طلبها، از آن طریق مطمئن، به سوی خدا صعود کند.
بتها تجسم کاذب این نیاز بودند و خدا میخواست کسانی را به زمین هدیه کند که تجسم صادق این درخواست باشند. محبوبی ملموس و محسوس باشند، دستگیر مردم باشند برای رفتن به سوی او و خلاصه، چیزی باشند میان مردم و خدا، برتر از مردم، پایینتر از خدا. و تو ای فاطمه و پدر و شوی و فرزندان تو چنین بودید.
✨و لَها جَلالٌ لَیْسَ فَوْقَ جَلالُها اِلّا جَلالُ اللَّه جَلَّ جَلالُه وَ لَها نَوالٌ لَیْسَ فَوْقَ نَوالِها اِلّا نَوالُ اللَّهَ عَمَّ نَواله.
فاطمه را جلال و جبروت و عظمتی است که برتر از او هیچ جلالی نیست مگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و کرمی است که برتر از او هیچ نوال( عطا و بخشش) و کرامتی نیست مگر نوال خداوند، عم نواله.
پس ما حق داشتیم چشم انتظار آمدن شما و کنجکاو کیفیت برخورد مردم با شما باشیم.
وقتی پدرت زمین را به تولد خود مزین کرد، من از میان تمام خلایق، نگاه و چشم توجهم فقط به او شد.
هرگاه آفتاب، جسم لطیفش را میآزرد، ابری را سایبان او میساختم. هر گاه سرما آزارش میداد، شعلهی خورشید را زیاد میکردم، اگر شبانه راه میپیمود، دامن مهتاب را پیش رویش میگستردم و فانوس ستاره را نزدیکتر میبردم که مبادا سنگی پای رسالتش را بیازارد.
اما... اما من یکی که در خود شکستم وقتی دیدم با او به قدر او رفتار نمیشود، و نه به منزلت او که حتی به شان یک انسان عادی و معمولی هم با او برخورد نمیشود. انسان معمولی تمسخر نمیگردد، متهم به جنون نمیشود، با او کینه و عداوت و دشمنی نمیورزند، اما با او کردند.
او را ساحر و مجنون خواندند، با او دشمنی ورزیدند، با او جنگیدند، بر سر او خاکستر کینه ریختند.
پیشانیاش را آزردند. دندانش را شکستند، محصور شعب ابیطالبش کردند و...
و من... من آسمان، من بیجان، من سایهبان، من دیدهبان، خون دل میخوردم و در خود مچاله میشدم، وقتی که میدیدم با مقصود خلقت، با مخاطب
«لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک»، با رمز «انّی اَعْلَمُ مالا تَعْلَمُون»، با آدم تمام، با انسان کامل، با عقل کل، اینچنین جاهلانه و کافرانه بر خورد میشود.
و... بعد از او با تو، دردانهی خداوند.
ان شاءالله #ادامه_دارد....
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 103)
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
من تصور میکردم وقتی شما بیائید خلایق شما را بر سر دست خواهند گرفت، بر روی چشم خواهند گذاشت، دلهایشان را منزل محبت شما خواهند کرد، سایهتان سجود خواهند برد، از بوی حضور شما مست خواهند شد، خاک پایتان را توتیای چشم خواهند کرد، کمر خواهند بست به خدمت شما، چشم خواهند دوقت به لبهای شما تا فرمان را نیامده بر چشم بگذارند و خواسته را نگفته اجابت کنند.
همه مقیم کوی شما خواهند شد و دنبال وسیله برای تقرب خواهند گشت.
من که دیده بودم یک نفر با خاک پای مادیان جبرئیل، دست در کار خلقت برد، خیال میکردم خلایق از گرد پای شما بال خواهند ساخت، از من خواهند گذشت و به معراج خواهند رفت.
چه سفیه بودند این خلایق، چه نادان بودند این مردم! چه میخواستند که در محضر شما نمییافتند؟! چه میجستند که در شما پیدا نمیکردند؟! دنیا میخواستند شما بودید، آخرت میخواستند شما بودید، معرفت میخواستند شما بودید. علم میخواستند شما بودید، معرفت میخواستند شما بودید، بهشت میخواستند شما بودید، حتی اگر مال و منال و شهرت و قدرت میخواستند، باز مخزن و گنجینهاش در دست شما بود.
چرا جفا کردند؟! چرا سر برتافتند؟! چرا عصیان کردند؟ به کجا میخواستند بروند؟!
چه میشد اگر ابوجهل و ابولهب و ابوبکر هم، راه ابوذر را میرفتند؟! من و کل کائنات، موظف شدیم، سلمان را به خاطر ارادتش به شما خدمت کنیم. گرامی بداریم، عزیز بشمریم، چه میشد اگر بقیه هم پا جای پای سلمان میگذاشتند. پا جای پای سلمان نگذاشتند، ولی چرا دشمنی کردند
چرا کینه ورزیدند، چرا رذالت کردند؟ من که از ابتدای خلقت، عشقم به این بود که آسمان مدینه بشوم گاهی از شدت خشم به خود میلرزیدم، صدای سایش دندانهایم را اگر گوش هوشی بود، به یقین میشنید، گاهی تاسف میخوردم، گاهی حسرت میکشیدم، گاهی گریه میکردم، گاهی کبود میشدم، گاهی اشک میریختم، گاهی ضجه میزدم، گاهی خون میخوردم و گاهی خود را ملامت میکردم، من از کجا میدانستم که باید شاهد اینهمه مصیبت باشم؟!
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 104)
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
من سوختم وقتی در خانه خدا، در خانه قرآن، در خانهی نجات، در خانه تو به آتش کشیده شد.
من در خود شکستم وقتی در بر پهلوی تو شکسته شد.
وقتی تو فضه را صدا زدی، انسانیت از جنین هستی سقوط کرد.
خون جلوی چشمان مرا گرفت وقتی گل میخهای در، از سینهی تو خونین و شرمآگین درآمد.
من از خشم کبود شدم وقتی تازیانه بر بازوی تو فرود آمد.
من معطل و بیفلسفه ماندم وقتی زمین ملک تو غصب شد.
اشک در چشمان من حلقه زد وقتی سیلی با صورت تو آشنا شد.
من به بنبست رسیدم وقتی اهانت و توهین به خانهی تو راه یافت.
و... بند دلم و رشته امیدم پاره شد وقتی آوند حیات تو قطع شد.
دیشب که علی تو را غسل میداد وقتی اشکهای جانسوز او را دیدم، وقتی ضجههای حسن و حسین را شنیدم، وقتی مو پریشان کردن و صورت خراشیدن زینب و امکلثوم را دیدم دیگر تاب نیاوردم، نه من، که کائنات بیتاب شد و چیزی نمانده بود که من فرو بریزم و زمین از هم بپاشد و کائنات سقوط کند.
تنها یک چیز، آفرینش را بر جا نگاه داشت، و آن تکیهی علی بود بر عمود خیمهی، ستون خانهی تو
علی سرش را گذاشته بود بر دیوار خانهی تو و زار زار میگریست.
این اگر چه اوج بیتابی علی بود اما به آفرینش، آرامش بخشید و کائنات را استقرار داد.
چه شبی بود دیشب! سنگینی بار مصیبت دیشب تا آخرین لحظهی حیات، بر پشت من سنگینی میکند. همچنانکه این قهر بزرگوارانه تو کمر تاریخ را میشکند.
از علی خواستی- مظلومانه و متواضعانه- که ترا شبانه دفن کند و مقبرهات را از چشم همگان مخفی بدارد.
میخواستی به دشمنانت بگویی دود این آتش ظلمی که شما برافروختهاید نه فقط به چشم شما که به چشم تاریخ میرود و انسانیت، تا روز حشر از مزار دردانهی خدا، محروم میماند. چه سند مظلومیت جاودانهای! و چه انتقام کریمانهای!
دل من به راستی خنک شد وقتی که صبح، دشمنان تو با چهل قبر مشابه در بقیعمواجه شدند و نتوانستند بفهمند که مدفن دختر پیامبر کجاست.
من شاهد بودم که در زمان حیاتت آمدند برای دغلکاری و نیرنگ بازی اما تو مجال ندادی و آنها باقی مکر و سیاست را گذاشته بودند برای بعد از وفات و تو آن نقشه را هم نقش بر آب کردی.
اما همیشه خشک و تر با هم میسوزند، مومنانو و مریدان آیندهی توونیز اشک حسرت خواهند ریخت، گم کرده خواهند داشت و در فراق مزار تو خواهند گداخت.
ان شاءالله #ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
✍🏻 به قلم سید مهدی شجاعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته (جلسه 105)
#قسمت_آخر
نجوای جبرئیل امین علیه السلام :
چهل قبر مشابه! چهل قبر همسان! و انسانها بعضی واله و سرگشته، برخی متعجب و حیران، عدهای مغبون و شکست خورده، گروهی از خشم و غضب، کف به لب آورده و معدودی از خواب پریده و هشیار شده.
عمر گفت:
- نشد، اینطور نمیشود، نبش قبر خواهیم کرد، همهی قبرها را خواهیم شکافت، جنازهی دختر پیامبر را پیدا خواهیم کرد، بر او نماز خواهیم خواند و دوباره... خبر به علی رسید.
همان علی که تو گاهی از حلم و سکوت و صبوریاش در شگفت و گاهی گلایهمند میشدی، از جا برخاست، همان قبای زرد رزمش را بر تن کرد، همان پیشانی بند جهاد را بر پرپیشانی بست، شمشیری را که به مصلحت در غلاف فشرده بود، بیرون کشید و به سمت بقیع راه افتاد.
تو به یقین دیدی و بر خود بالیدی اما کاش بر روی زمین بودی و میدیدی که چگونه زمین از صلابت گامهای علی میلرزد.
وقتی به بقیع رسید، بر بالای بلندی ایستاد- صورتش از خشم، گداخته و رگهای گردنش متورم شده بود- فریاد کشید:
- وای اگر دست کسی به این قبرها بخورد، همهتان را از لب تیغ خواهم گذارند.
عمر گفت:
- ای ابوالحسین بخدا نبش قبر خواهیم کرد و بر جنازهی فاطمه نماز خواهیم خواند. علی از بلندی حلم فرود آمد، دست در کمر بند عمر برد، او را از جا کند و بر زمین افکند، پا بر سینهاش نهاد و گفت:
- یا بن السوداء! اگر دیدی از حقم صرفنظر کردم، از مثل تو نترسیدم، ترسیدم که مردم از اصل دین برگردند، مامور به سکوت بودم، اما در مورد قبر و وصیت فاطمه نه، سکوت نمیکنم، قسم بخدایی که جان علی در دست اوست اگر دستی به سوی قبرها دراز شود، آن دست به بدن باز نخواهد گشت، زمین را از خونتان رنگین میکنم.
عمر به التماس افتاد و ابوبکر گفت:
ای ابوالحسن ترا به حق خدا و پیامبرش از او دست بردار، ما کاری که تو نپسندی نمیکنیم.
علی، شوی با صلابت تو رهایشان کرد و آنها سر افکنده به لانههایشان برگستند و کودکانی که در آنجا بودند چیزهایی را فهمیدند که پیش از آن نمیدانستند...
راستی این صدا، صدای پای علی است. آرام و متین اما خسته و غمگین. از این پس علی فقط در محمل شب با تو راز و نیاز میکند.
من لب ببندم از سخن گفتن تا علی بال بگشاید بر روی مزار تو.
این تو و این علی و این نگاه همیشه مشتاق من...
#والسلام_شد_تمام...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
خیلی التماس دعا از همگی شما خوبان
برای ظهور مولامون مهدی فاطمه (عج) دعا کنیم ان شاء الله خدا به حرمت بی بی دو عالم حاجت روامان کنه.
✍🏻 #به_قلم سید مهدی شجاعی
#پایان
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج