#جرعه_نوشان ۲_۹۹
💠 *تحت تکفل حضرت*
🔷 یک لحظه حس کردم حضرت از ضریح مطهر قدم بیرون نهادند، گامی به سویم برداشتند، همچون پدری مهربان که به انتظار فرزندشان بودهاند و اکنون او از راه رسیده تا همه ناملایماتش را بگوید، مرا به خود میخوانند.
◽️ به یکباره قفل زبانم گشوده شد. گفتم و گریستم و ملتمسانه درخواست کردم تا هرگز محتاج غیر نبوده دستم را به سوی احدی دراز نکنم و تا پایان عمر جیرهخوار مادی و معنوی حضرتش باشم و بس. نمیدانم چند ساعت و چگونه گذشت؛ اما زمانی که به خود آمدم *آرامشی بر وجودم مستولی شده بود، آرامشی نه از جنس خاک که افلاکی و از جنس نوربود و وجودم را از سردی و رخوت به گرما و حرکت درآورده، مشتعل از عشق و امید کرده بود.*
◽️ شاید سالها این چنین زیارتی را تجربه نکرده بودم. همه لحظاتش حضور بود و حضور، *زیارت خود امام نه حرم و رواق و ضریح.* سلامی در اوج عجز و نیاز و وداعی با سوز فراق، مرا راهی دیاری کرد که به آن تعلق داشتم.
◽️ دو روز بعد از بازگشتم یکی از املاک پدرم که حدود سی و پنج سال فروش نرفته بود به طور معجزهآسایی فروخته و سهم چند نفر از ورّاث که یکی از آنها من بودم، داده شد. گرچه مبلغ خیلی زیادی نبود؛ اما کفاف زندگی مرا میداد و فراتر از آنچه تصور میکردم رفاهیاتم را فراهم میکرد. *یقین داشتم این آسایش فقط و فقط به برکت ولی نعمتم امام رئوف است.*
◽️طی چند سال املاک مختلف فروخته و سهم من نیز پرداخت شد؛ اما هیچکدام برکت آن سهم اولی را نداشت. از این رو پولی که نظرکردۀ حضرت بود را نگاه داشتم، فقط به میزان برکت مالم خرج میکردم و هنوز آن پول موجود است و از آن استفاده میکنم و تا به امروز نه تنها محتاج احدی از اطرافیانم نشدم که مشکلات مادی دیگران را نیز در حد توانم برطرف کردم و بدون انتظار باز پرداخت آن، هزینه میکنم.
🍃 خداوند را شاکرم که بر سر خوان بیکران ثامنالحجج قرار گرفتهام از طعام معرفتی بیکرانش بهرهمندم.
✨ *نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد*
*عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد*
✨ *ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد*
*چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد*
✨ *این تطاول که کشید از غم هجران بلبل*
*تا سراپردۀ گل نعرهزنان خواهد شد*
📚 «برگرفته از کتاب جرعهنوشان، ج ۲»
🌐
emamraoof.com