🍃🍃(قسمت٥٤) (فدایی ولایت _همسر شهید) 🌺 یکی از آرزوهایم بود . اینکه بتوانیم به دیدار امام خوبی ها برویم . آن شب اصلا خواب نداشتم . قرار بود ما به دیدار خصوصی حضرت امام نائل شویم . وقتی در کوچه پس کوچه های جماران قدم بر می داشتیم ذوق زده بودم . باور کردنی نبود . این آرزوی هر ایرانی بود که بتواند به دیدار امام عزیز و مهربان برود . 🍀پس از دقایقی انتظار وارد حیاط منزل امام شدیم . ابهت و عظمت امام همه را گرفته بود . حضرت امام داخل ایوان نشسته بودند . من و حاجی جلو آمدیم . حاج جعفر مثل یک سرباز که در مقابل مافوق قرار گرفته ساکت و آرام و سر به زیر در برابر رهبرش ایستاده بود . 🌼وقتی من در مقابل رهبر عزیز قرار گرفتم با جسارت گفتم : "آقا از شما می خواهم من و همسرم را شفاعت کنید ."حضرت امام که ظاهرا كلام من را متوجه نشدند به شخصی که در کنارشان بود گفتند : ایشان چه می گوید ؟ او هم گفت :" شفاعت می خواهند." حضرت امام فرمودند :"اگر لیاقت داشتم چشم." 🌸وقتی از محوطه ي جماران بیرون آمدیم ، حاجی رو به من کرد و گفت:"میدانی با چه کسی این گونه حرف میزدی ؟! " بعد هم برای من از جایگاه ولایت فقیه گفت. حاجی از صحبت کردن من و اینکه وقت شریف امام عزیز را با کلام خود گرفته ام ناراحت بود . 🌻بعد به دختر مان ، مهدیه ، اشاره کرد و ادامه داد : ولایت فقیه چنان جایگاهی دارد که اگر امام خمینی به من بگوید مهدیه ات را فدا کن لحظه ای مکث نمی کنم من محبت قلبی حاجی به دخترش را دیده بودم . حاجی بهترین هم بازی برای فرزندانش بودآن قدر عاشق بچه ها بودکه بعضی وقت ها فکر می کردم به خاطر آنها دیگر جبهه نخواهد رفت . 🌷برای من شنیدن این حرف ازچنین پدر با محبتی عجیب بود .این نشان می داد که حاج جعفر چگونه خود را فدایی ولایت میداند.بعد از آن بارها شنیدم که می گفت جبهه رفتن من هم فقط به دلیل اطاعت از ولایت فقیه است . 🌹حاجی این را در عمل نیز نشان داده بود . زمانی که ما ازدواج کردیم ایشان به همراه دوستانش از مجموعه ی سپاه خارج شده بود . دیگر قصد بازگشت نداشت . روزی که دوستانش به منزل ما آمدند و بحث اطاعت از ولایت را پیش کشیدنددیگر ساکت شد.خودش می گفت در جبهه نیز بارها پیش آمد که نظرم با نظر فرماندهان یکی نبود . با تجربه ای که داشتم حس می کردم که آنها اشتباه می کنند . 🌾 با سخنان خودم تلاش می کردم نظر آنها را تغییر دهم . می خواستم بهترین نتیجه را بگیریم . اما اگر نظر من پذیرفته نمی شد مخالفت نمی کردم حاجی می گفت طبق سلسله مراتب ، فرمانده بر ما ولایت دارد . لذا همیشه گوش به فرمان بود . بارها دیده بودم که سخنرانی حضرت امام را به دقت 🌻گوش می کرد . یک دفتر یادداشت و خودکار در جیب داشت.شروع می کرد به نوشتن مطالب . بعد هم در جمع دوستان سخنرانی های امام را تجزیه وتحلیل می کرد . 🍃حاجی در تمام راهپیمایی ها و انتخابات و تمام برنامه هایی که ولایت فقیه حضور در آن را توصیه کرده بود شرکت می کرد . ادامه دارد...  •┈••✾🍃 دارالقرآن نور🍃✾••┈•  🍃eitaa.com/darolqhorannoor🍃