امشب درون سینه ی تنگم قرار نیست
آنقدر بی خودم که مرا اختیار نیست
جا مانده رد پای غمت روی صورتم
این دور های آخر من بر مدار نیست
گم کرده ام دوباره دلم را میان راه
گویا زمانه با دل من سازگار نیست
باید قبول کرد زمانه عوض شده ست
دنیا به کام مردم این روزگار نیست
دیگر نکو نمی شود این سالهای شوم
گل می دمد ولی خبری از بهار نیست
افتاده باز کار دل من به دست تو
کاری که دست غیر تو باشد که کار نیست
شاعر# محمد_درّودی
دکلمه# مریم ذوالفقاری
@darroudishaer