ای مستی چشمان تو یاد آور انگور
از چشم بلا خیز تو هر گونه بلا دور
می رقصی و با رقص تو جان می رود از تن
بازیست فقط پیش تو افسانه ی تیمور
لبخند بزن تا که زمین محو تو باشد
بگذار جهانی شود از عشق تو مسرور
توصیف من از حُسن تو چون قطره و دریاست
چون وصف سلیمان که شود از دهن مور
لاف است مغول شهر مرا ریخته بر هم
با فتنه ی چشم تو به هم ریخت نشابور
محمد درّودی
https://eitaa.com/darroudishaer