دشت جنون
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #یکصد_ماه_اسارت #قسمت_چهارم مرا با ماشین به سنگر‌های پشتی منتقل کردند و
🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 تا می‌خواستم با فضای اردوگاه عنبر آشنا شوم و جا بیفتم مرا به اردوگاه موصل بردند. باز شرایط عوض شد. ۱۱ بار این زندان و اردوگاه‌ها تغییر کرد و در این مدت نمی‌شد برای آینده برنامه‌ای ریخت. دیگر در موصل ۳ قدیم جا افتادم و حاج‌آقا ابوترابی هم از زندان بغداد پیش ما آمد و ما یک سال و نیم آنجا ماندیم. بعد دوباره مرا به اردوگاه دیگری در موصل بردند که سه سال آنجا ماندم. بعد به تکریت ۵ تبعید شدم و سه سال هم آنجا بودم. آنجا کلاس‌ها و فعالیت‌های فرهنگی را شروع کردیم. خودم آموختن زبان فرانسه را در این اردوگاه شروع کردم. باید مشغول می‌شدیم و نمی‌شد بیکار می‌ماندیم. گزیده‌ای از جامعه ایران در اسارت کنار هم جمع شده بودند. راوی : http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b 🌹🇮🇷🥀🕊🥀🇮🇷🌹