از حکایت های گلستان سعدی داوري صحيح قاضي بين سعدي و شخصي (مثلا به نام زيد) درباره ثروتمندان و تهيدستان مناظره سختي در گرفت . زيد به طور مکرر و آشکار از ثروتمندان انتقاد مي کرد و تهيدستان را مي ستود، ولي سعدي کارهاي مثبت ثروتمندان را بر مي شمرد و از آنها تمجيد مي کرد، ولي از تهيدستان گستاخ و ناشکر انتقاد مي نمود، زيد گفت : کريمان را به دست اندر درم نيست * خداوندان نعمت را کرم نيست سعدي گفت : توانگران را وقف است و نذر و مهماني* زکات و فطره و اعتاق و هدي و قرباني خداوند مکنت به حق مشتغل * پراکنده روزي ، پراکنده دل در حديثي آمده که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: الفقر سواد الوجه في الدارين فقر و تهيدستي ، روسياهي در دو جهان است . زيد مي گفت :، بلکه پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: الفقر فخري . فقر، مايه افتخار من است . سعدي گفت : باش که منظور رسول خدا صلي الله عليه و آله از اين سخن اين است که : فقر آن گروهي که راضي به رضاي خدا هستند موجب فخر است ، نه فقر آنانکه لباس پارسايي بپوشند و از نان سفره ديگران پاره اي بخورند. فقيري که بي معرفت است ، بر اثر حرص و آز کارش به جايي مي رسد که : کاد الفقر ان يکون کفرا - راه فقر به کفر، بسيار نزديک است اي طبل بلند بانگ در باطن هيچ * بي توشته چه تدبير کني دقت بسيج روي طمع از خلق بپيچ از مردي*** تسبيح هزار دانه ، بر دست مپيچ زيد گفت : تو آنچنان از وصف ثروتمندان گزافه گويي نمودي که پنداري آنها ترياک ضد زهر هستند، يا کليد خزانه رزق و روزي مي باشند، نه ، بلکه آنها مشتي متکبر، مغرور، خودخواه ، گريزان از خلق ، سرگرم انباشتن و شيفته مقام و مالند.سخنشان از روي ابلهي و نظرشان از روي اکراه و تندي است . نسبت گدايي به علما مي دهند و تهيدستان را بي سروپا خوانند. به خاطر ثروتي که دارند در جايگاه بزرگان نشينند و خود را از ديگران برتر دانند. بي خبر از سخن حکيمان فرزانه ؟ گويند: ((هر کس در اطاعت خدا کم دارد، ولي ثروتش افزون است . در صورت توانگر است و در معني فقير مي باشد .)) گر بي هنر به مال کند کبر بر حکيم * کون خرش شمار، و گرگا و عنبرست گفتگو سعدي و زيد ادامه يافت به طوري که سعدي گويند: او در من و من در او فتاده * خلق از پي ما دوان و خندان انگشت تعجب جهاني*** از گفت و شنيد ما به دندان با هم نزد قاضي رفتيم تا او بين ما داوري کند. وقتي که قاضي از گفتگو و بحث ما آگاه شد، خطاب به من گفت: در يک باغ ، هم بيدمشک وجود دارد و هم چوب خشک . همچنين در ميان ثروتمندان هم شاکر هست و هم کفور (ناسپاس ). در ميان تهيدستان نيز هم صابر وجود دارد و هم نالان و بي قرار.(خوب و بد در هر گروهي وجود دارد، با مقايسه خوب و بد، خوبان و بدان را مي توان شناخت . ) اگر ژاله هر قطره اي در شدي*** چو خر مهره بازار از او پر شدي مقربان درگاه خداوند متعال ، توانگران درويش سير تند و درويشان توانگر همت مي باشند. ثروتمندان ارجمند آنانند که در انديشه تهيدستان باشند، و تهيدستان ارجمند کساني هستند که در برابر ثروتمندان ، دست سؤ ال دراز نکنند و به خدا توکل نمايند. ثروتمند فرومايه کسي است که تنها در فکر شکم خود است و گويد: گر از نيستي ديگري شد هلاک*** مرا هست ، بط را ز طوفان چه باک؟ دو نان چو گليم خويش بيرون بردند*** گويند: غم گر همه عالم مردند ولي ثرتمنداني هم هستند که همواره سفره احسانشان براي تهيدستان گسترده است و سرايشان به روي آنان باز است .... پس از داوري قاضي ، من و زيد به داوري او خشنود شديم . گفتار او را پسنديديم و با هم روبوسي و آشتي نموديم و گفتگوي ما به پايان رسيد. چکيده سخن قاضي اين بود: مکن ز گردش گيتي شکايت ، اي درويش * که تيره بختي ! اگر هم برين نسق مردي توانگرا! چو دل و دست کامرانت هست * بخور ببخش که دنيا و آخرت بردي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 💖 https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed 💖 💖 https://splus.ir/joinchannel/lTu9fqQzDKIVGbJXc3d7PoLZ 💖