🔴 🔸روحم آزاد بود و در تهران برای‌ خودش می‌گشت. وارد اتـاق مجلّل رئـیـس یـک اداره شدم. یکی از کارکنان‌ اداره وارد شد و با ادب بـه رئیس گفت: چند مـاه اسـت بـه مـا کارکنان پیمانی حقوق ندادید، به خدا نمیدانم از کی قرض بگیرم. 🔸رئیس داد زد: مگه نمیدونی اوضاع چطوریه؟ پـول نیست، بـرو بیرون. آن کارمند شب با همسرش بحث کرد که پول ندارم و... همسرش که یک زن جوان روستایی بود شناسنامه‌اش را امانت گذاشت و از سوپری محل مواد غذایی گرفت. جوان فروشنده که بیمار دل بود به این زن گفت هرچه می‌‌خواهی بیا ببر! 🔸کم کم رابطه آن ها بیشتر شد و این زن به فساد کشیده شد... اما من نکته دیگری دیدم. رئیس این اداره پول در اختیار داشت و می‌توانست حقوق ها را بدهد اما به خاطر روحیه تجمل گرایی مبل های اداره را عوض کرد و نمای ساختمان را تغییر داد و... 🔥من دیدم که تمام گناهی که آن زن مبتلا شده بود در نامه عمل آن رئیس اداره هم نوشته شد!! 📚 برشی از کتاب شنود 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🕊⃟ @dastan9 🕊⃟