های تنبلی بخور و بخواب کار من است، خدانگه‌دار من است. _ به تنبل گفتند: «برو به سایه», گفت: «سایه خودش می آیه». _ بیگاری بِهْ که بیکاری. _ وقت خوردن قلچماقم، وقت کار کردن چلاقم. _ درخت کاهلی، بارش سنگینی است. _ سنگ‌آسیا که حرکت نمی‌کند، بار می‌کشد. _ کاهلی، شاگرد بدبختی است. _ هر کس خواب است، حصّه اش (نصیب و بهره اش) در آب است. _ سری که بالش جوید، نیابد او افسر. (عنصری) _ برو شیر درنده باش ای دغل مینداز خود را چو روباه شل. (سعدی) _ بگیر ای جوان، دست درویش پیر نه خود را بیفکن که دستم بگیر. (فردوسی) _ تن‌آسانی و کاهلی دور کن بکوش و ز رنج تنت سور کن که اندر جهان سود بی‌رنج نیست کسی را که کاهل بود, گنج نیست. (فردوسی) _ کوشش بیهوده، به از خفتگی. _ گرچه بیرون ز رزق نتوان خورد در طلب، کاهلی نباید کرد. (سعدی) _ ز آسانی، نیابد نیک‌نامی ز بی‌رنجی، نیاید شادکامی. (اسعد گرگانی) _ ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی دروغ آید و کاستی. (فردوسی) _ خواب نوشین بامداد رحیل بازدارد پیاده را ز سبیل. (سعدی) _ نشاید هیچ مردم، خفته در کار که در پایان پشیمانی دهد بار. (امیر خسرو دهلوی) (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b