نقل است که ظل‌السلطان (پسر ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان) یه مبلغ هنگفتی رو به‌زور از یه تاجری قرض میگیره و بَر نمی‌گردونه! تاجر اصفهانی هم ناچار می‌ره تهران از ظله‌سلطون پیش باباش شکایت کنه، یعنی پیش ناصرالدین شاه شاه یه دست‌خط می‌نویسه و میده به تاجر که «طلب شاکی رو هرچه زودتر بپردازید» تاجر اصفهانی خوشحال و خندون برمیگرده اصفهان و دست‌خط شاه رو میده به شازده ظله‌سلطونم بعد از خوندن دست‌خط یه نگاهی به تاجر می‌کنه و میگه: «معلومه که این آقای محترم خیلی پُردل و رشیده، که از شازده‌ای مثه من به شاه شکایت می‌بره. -حالا که اینطوره پس- من باید دلش‌ رو ببینم» بعد دستور میده شیکمش رو بشکافن و دلش رو تو سینی بذارن😳 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b