🍂 ناگهان حسن تکانی خورد. بلافاصله دستم را بالای سرم بردم. پتو را لمس کردم. دیواره سنگر فرو ریخته بود و به کمر و سر ما فشار می آورد. داد و فریاد زدم :
- حسن فرار کن الان دومی میاد...
بلافاصله پتو را از روی خودمان کنار زدیم و فرار کردیم....
تا وارد سنگر بغلی شدیم گلوله دومی زیر پایمان خورد.....
✨یادش بخیر خط فاو....✨
علی رضا کوهگرد
@defae_moghadas
🍂