🍂
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۲۲
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
وارد سوله شدیم. حتی دوستانمان هم تا آن لحظه - که بیشتر از چند ساعت طول نکشیده بود - باور نمی کردند تا سومار رفته باشیم. اگر چه نتوانسته بودیم فرار کنیم، اما از اینکه جرئت کرده و تا آن سوی مرز پیش رفته بودیم، از صمیم قلب راضی بودیم و احساس غرور می کردیم.
بعدها متوجه شدیم اگر آن روز سالم وارد ایران میشدیم، پس از ساعاتی عملیات عراقی ها پایان می یافت و به عقب باز می گشتند؛ زیرا عملیات مرصاد» عليه منافقین از سوی دلاوران ارتش و سپاه از تنگه «چهار زبر» به سوی مرزهای بین المللی آغاز شده بود و می توانستیم تلفات نیروهای عراقی و منافقین را با چشم خود ببینیم. بعدها فهمیدیم که چرا ایران به تجاوز عراق پاسخ به موقع نداده است. ایران تصمیم داشت منافقین را به این شیوه به داخل مرزهای خود بکشد و آن گاه که آخرین نیروهای منافق به خاک ایران وارد شدند، با حمله برق آسای هوانیروز قهرمان و رزمندگان دلاور، از زمین و آسمان، ارتش به اصطلاح آزادی بخش منافقین را نابود کنند.
🔅
به سوی اردوگاه های دایمی
آن روز برای ما آخرین روز وداع با وطن و آغاز اسارتی طولانی در غربت بود. آن روز باید ارودگاه را تخلیه می کردند؛ بنابراین ما را وارد سولهها کردند. دو ساعت نگذشته بود که بچه ها خبر دادند تعداد بسیار زیادی اتوبوس وارد اردوگاه شده است. همه از لای درزها به بیرون نگاه می کردیم و هنوز نمی دانستیم چه میشود. طولی نکشید که عراقیها درهای سوله ها را باز کردند و همه را به محوطه بردند؛ سپس یک سرگرد عراقی در جمع حاضر شد. سخنان وی برای همه به فارسی ترجمه می شد. او سریع و با عجله گفت: «ایران قطعنامه ۵۹۸ را نپذیرفته و ما مجبور شدیم به ایران حمله کنیم و بسیاری از شهرها را تصرف کنیم. آقای صدام حسین نظرشان این است حالا که شما تا اینجا آمدید، ما شما را به زیارت کربلا ببریم و از آنجا از مرز بصره به ایران بفرستیم. اتوبوس ها نیز به این منظور در اینجا حاضر شده اند. ما انتظار داریم از میهمان نوازی ما راضی باشید و کاری انجام ندهید که پشیمان شوید؛ چون جنگ تمام شده و ما مسئولیت داریم شما را به وطن خودتان بفرستیم. اگر هم شرایط اینجا خوب نبود، به دلیل کمبود امکانات بوده است.» آن گاه ما را به ستون سوار اتوبوس ها کردند. همه سخنان سرگرد عراقی دروغ بود. او می خواست تا ارودگاه دایمی، حرکت نسنجیدهای انجام ندهیم و مشکلی ایجاد نکنیم. عجله او هم به دلیل آغاز شدن عملیات ایران علیه عراق بود که ضربات سنگینی را متحمل شده بودند و در آن لحظات که او برای ما سخنرانی می کرد، نیروهای عراقی در حال فرار بودند.
عده ای از اسرا حرفهای عراقی ها را باور می کردند و می گفتند: «راست میگه. قرارداد ۵۹۸ امضا نشده؛ وگرنه حمله ای صورت نمی گرفت»؛ اما بقیه، این سخنان را موذیانه و دروغ میدانستند. در هر صورت از اینکه از این اردوگاه وحشتناک خارج میشدیم، راضی بودیم و می دانستیم ما را هر کجا ببرند، از این مکان بهتر خواهد بود.
🔅
شهرهای عراق
تعداد اتوبوس های حامل اسرای ایرانی، ۳۳دستگاه بود که به سمت بغداد حرکت کردند. با کنجکاوی و با دقت تمام، مناظر بیرون را نگاه می کردیم و در ذهنمان همه نقاط و امکانات اینجا را با کشورمان مقایسه می کردیم. در بین راه عراق را کشوری فقیر با امکانات نامناسب دیدم و در طول مسیر، کارخانه قابل ذکری ندیدم. کشاورزی قابل توجهی نداشت و ساختمان های قدیمی و کهنه و خیابان های قدیمی، نشان از عقب ماندگی این کشور داشت.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂