🍂 🔻 کوتاهه‌هایی از سیدصباح موسوی و علی آقا 3⃣ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔻تعد‌ادی از نیروها عقب‌نشینی کردند؛ تعد‌ادی هم اسیر شدند؛ عراق با چند هلی‌کوپتر در منطقه هلی‌برن کرد؛ یکی از هلی‌کوپترها به سمت پدافندها شلیک کرد؛ کمتر از ساعتی قبل از اینکه قرارگاه خاتم ۴ مرکز فرماندهی قرارگاه نصرت سقوط کند و عراق کاملاً وارد جزیره شود، آقای غلام‌پور فرمانده قرارگاه کربلا از مقر بیرون رفت و گفت: «علی هاشمی زودتر جمع کن بیا برویم»، علی هاشمی گفت: «شما بروید، من هم می‌آیم؛ فقط بچه‌ها را توجیه کنم؛ بی‌سیم‌ها را بردارم و تعدادی از بی‌سیم‌ها و اسناد و مدارک را هم از بین ببرم تا دست دشمن نیفتد». من همراه آقای غلامپور بیرون آمدم و به قرارگاه کمیل رفتیم. 🔻از قرارگاه کمیل برگشتم و دیدم که جزیره و قرارگاه نصرت سقوط کرده است؛ دوستان شاهد جریان سقوط جزیره برای ما تعریف می‌کردند: «علی هاشمی با بچه‌ها در سنگر بودند؛ به محض سوار شدن به ماشین، یک هلی‌کوپتر جلویشان نشست، سمت چپ قرارگاه نیزار بود و سمت راست هم باتلاقی بود؛ مسیر روبه‌روی آن به سمت جاده می‌رفت. علی هاشمی با ۴ ـ ۵ نفر از بچه‌ها از ماشین بیرون پریدند و داخل نیزارها رفتند؛ بهنام شهبازی با گروه دیگر هم داخل نیزارها رفت؛ آقای گرجی رئیس ستاد سپاه ششم، نتوانست بیشتر از این در نیزار حرکت کند و اسیر شد و هوشنگ جووند، جانباز قطع پا بود، او هم در نیزارها به اسارت دشمن درآمد. بهنام شهبازی و سردار قنبری، با آقای شجاعی داخل نیزار رفتند». 🔻پاهای تأول زده علی هاشمی آن روزها وضعیت جسمی علی هاشمی خوب نبود؛ پاهایش به شدت تأول زده بود و پوستش کنده می‌شد. علی هاشمی مدتی که در جنگ بود، نتوانست خودش را درمان کند، چون وقت نبود. علی آقا قبل از سقوط جزیره، می‌گفت: «ان‌شاءالله وقتی جزیره آرام شد، با هم به تهران برویم و به دکتر خوبی مراجعه کنم تا این پاهایم را درمان کنم». علی هاشمی به قدری شجاع بود که تسلیم دشمن نمی‌شد؛ با توجه به گرمای ۴۷ ـ ۵۰ درجه در اهواز و وضعیت جسمی علی آقا، شاید آن روز کمی مقاومت او کم شده بود؛ اما با این حال عراقی‌ها با هلیکوپتر دنبال او ‌رفتند؛ علی آقا به همراه ۴ ـ ۵ نفر از بچه‌ها به شهادت رسیدند. 🔻وقتی خبر مفقودی علی هاشمی را شنیدم، نزدیک به یک ماه خواب راحت و حوصله هیچ کسی را نداشتم. مدتی بعد با سردار غلام‌پور و دوستان دیگر به مأموریت تهران می‌رفتیم، در همه حال چهره علی هاشمی جلوی چشمم مجسم می‌شد. گاهی با خود می‌گفتم، علی اسیر شده است؛ امید داشتم برگردد؛ رژیم صدام هم سقوط کرد، اما نتیجه‌ای نگرفتم. گفتم شاید علی هاشمی در زندان‌های مخفی صدام باشد؛ مدتی هم گذشت اما خبری از علی نیامد. وقتی صدام اعدام شد و عراق دست نیروهای مردمی افتاد، مأیوس شدم از زنده بودن علی هاشمی و احساس می‌کردم شهید شده است؛ وقتی هم اعلام کردند پیکر علی هاشمی پیدا شده است، انتظار آمدنش را داشتم. 🔻پیکر مطهر او به همراه مهدی نریمی، توکلی و نویدی بعد از ۲۲ سال برگشت، اما پیکر شهید «یعقوب نجف‌پور» در جزیره ماند و هنوز هم مفقود است. 🔻۴ تیر ماه ۱۳۶۷ تلخ‌ترین خاطره من از علی آقا بود؛ روز جدا شدن از بهترین دوستم؛ سالگرد سقوط جزیره مجنون و شهادت علی هاشمی، مهدی نریمی، یعقوب نجف‌پور، توکلی و نویدی. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂