تو ایستادهای امّا توان دم زدنت نیست
خموشیاتهمه فریاد وخودبه لب سخنت نیست
چه تلخ خوردهایاز دستروزگارکهدیگر
چنانگذشته شیرین، لب شکر شکنت نیست
چه جایغم که ندارم تو را کهدر نظرمن
سعادتی بهجهان مثل دوست داشتنت نیست
من از تو اصل تو را برگزیدهام کههمیشه
دلت مراست تو خود گفته ای اگر بدنت نیست
چنینکه عطر تنتره به هرنسیم گرفته است
تو با منی و نیازی به بوی پیرهنت نیست
#منزوی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂