🍂
خورشید مجنون ۱۲
حاج عباس هواشمی
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
🔸 از کسانی که در کنار ما بود برادری بود اهل یاسوج به نام عظیمی فر؛ او نمی توانست صحبت کند و بر اثر موج انفجار در عملیاتهای قبل زبانش بند آمده بود. عظیمی فر از مسئولان تیپ ۴۸ فتح از استان کهگیلویه و بویراحمد و از برادران بسیار فعال و دلسوز بود. در آن چند ساعت چند بار نزد برادر حیدرپور آمد و مرتب با زبان اشاره اوضاع نیروها را میگفت یا برای ما می نوشت. او خیلی به خودش فشار می آورد تا مطالب را به ما بفهماند. از شدت ناراحتی چهره اش سرخ میشد. مرتب از دشمن میگفت و از تجمع نیروهای تیپ در سهراه خندق، شاید میخواست بگوید آتش دشمن در اینجا زیاد است.
به آسمان اشاره میکرد، میخواست بگوید: «مثل باران آتش می بارد.
نزدیک ساعت دوارده ظهر نیروهای نسبتاً زیادی از جزیره شمالی به طرف خندق و از آنجا به طرف شطعلی رفتند. یک حالت عقب نشینی، آن هم به صورت نامنظم. متوجه شدم کمینهای غرب جاده بدر، یعنی حد فاصل بین خندق و جزیره شمالی هم تخلیه شده و نیروهایشان عقب نشینی کرده اند. این وضع روحیۀ نیروهای تیب ۲۸ فتح را بیشتر تضعیف می کرد. حیدر پور خیلی ناراحت بود و مرتب میگفت الان شما فرمانده ما هستید بگویید چه کار کنیم.
با قرارگاه تماس گرفتم گفتند همین الان برادران غلام پور و هاشمی حرکت کردند!
دیگر به سید طالب هم دسترسی نداشتم که با زبان زرگری همه چیز را درباره سقوط قریب الوقوع جزایر خیبر و عقب نشینی نیروهای خودی برایش بگویم و او هم به برادران فرمانده انتقال بدهد. وقفه ای پیش آمد. در قرارگاه سپاه ششم دیگر کسی جواب مرا نمی داد. خیلی نگران بودم....
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
ادامه دارد
از کتاب قرارگاه سری نصرت
#قرارگاه_نصرت #شهید_هاشمی
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂