🍂
🔻
مردی که خواب نمیدید/ ۱۰۴
خاطرات مهندس اسداله خالدی
نوشته داود بختیاری
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
حاج علی فضلی فرمانده لشکر آنجا سخنرانی میکرد. از همان روز اول، آموزش شروع شد. در ستونهای چهار پنج نفره آن قدر می دواندنمان تا از نفس می افتادیم. سنگر کندن و تیراندازی هم جزو برنامه اردوگاه بود. رزم شبانه سخت ترین آموزش بود که با آن دست و پنجه نرم میکردم. از رزم های شبانه و رتیل و عقرب خوف داشتم. نه فقط من، خیلیها دشمن فرضی نیمه شب موقعی که از خستگی تو خواب گم شده بودیم به چادرهایمان حمله میکرد. باید باهاشان درگیر میشدیم. آخرهای آموزش یاد گرفتم چه طور جلوشان در بیایم
زیاد دیر نشده بود. حاج علی فضلی بعد از سخنرانیهایش وعده عملیات میداد. بچه ها کلافه شده بودند. امروز و فردا کردن جانشان را به لب رسانده بود. ولی ترس من هنوز سرجای خودش بود. تا آن روز تو عملیات راست راستگی پا نگذاشته بودم. فکر میکنم ترسم مال پیری ام بود. یا شاید ترسی که من نمیشناختماش. همه حرکت ها شب بود. چراغ ماشینها را گل گرفته بودند. تو چند تا ایفا و بنز خاور جامان دادند. چنان خاموش و با احتیاط که انگار قرار بود تو تاریکی شب شهر را بچاپیم. چیزی درباره عملیات نمی دانستیم. حتی نگفتند به کجا میبرندمان.
فرمانده عملیات برادر موفق بود. یک آموزش پرورشی بداخم، اما زود جوش. فکر میکرد تو مدرسه و کلاس درس است. دستور پشت دستور. حالی میکرد برای خودش. زیاد جلو نگاهش نمیپلکیدم. عقیده داشت پیرمردها فقط دست و پاگیر هستند و بس. خیالم نبود چه فکری میکند. همین که تو منطقه بودم برایم کافی بود. هنوز اول راه بودیم که کلیه هایم زور آوردند. چنان که نزدیک بود بترکم. رو پاهایم پا به پا میشدم و خودم را سفت میکردم. دست می انداختم به حفاظ ماشین و تا جایی که قدرت داشتم میفشردم. درد امانم را بریده بود. خیس عرق شده بودم. عرقی سرد که سر تا پایم را می لرزاند. محمود تو تاریکی نگاهم می کرد. آهسته بیخ گوشش گفتم:
- دستم به دامنت .... وضعیت خراب است .....
مات مات نگاهم کرد و سر تکان داد. سرم را انداختم پایین و دوباره همان جمله را گفتم
- یعنی نمیتوانی جلوش را بگیری ... فکر نکنم ماشین ترمز کند...خطرناک است ... فاصله ی زیادی با دشمن نداریم. سعی کن خودت را کنترل کنی.
- بی حرف پهلوهایم را چسباندم به دیواره آهنی و چوبی ماشین.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#مردی_که_خواب_نمیدید
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂