🍂
همراه با قصهگو ۵
رضا رهگذر
از کتاب: سفر به جنوب
✾࿐༅◉༅࿐✾
🔸 از همان نفر اول سمت چپ شروع می کنم. لباس بسیجی نسبتاً گشادی تنش است. توی صورت سفیدش روی هر دو گونهاش چند لکه قهوه ای رنگ به چشم می خورد. هر چه هست از آفتاب سوختگی است؛ نشانه کار مداوم زیر آفتاب با سرزندگی مخصوصی در چشمها خودش را معرفی میکند. اسمم حسین رنجبر است سوم راهنمایی هستم و از شیراز اعزام شده ام.
- شیرازی هستی؟
- نه ، اهل آباده ام.
بار اولی است که به جبهه می آیی؟
- نه، بار سوم است. دوبار از طرف سپاه آمدم و این بار همراه هلال احمر.
- روی هم رفته چقدر در جبهه بوده ای؟
- یک سه ماه، یک دو ماه، حالا هم دو ماه است اعزام شده ام.
- آیا آمدن به جبهه به درست لطمه نزده باعث نشده از درس عقب بیفتی ؟
- هیچ. اینجا مجتمع آموزشی هست. معلمهایی هستند که به جبهه آمده اند تا به دانش آموزان رزمنده درس بدهند. پیش آنها درس میخوانم. همین روزها هم امتحان دارم. خط بودم برای دادن امتحان فرستادندم اینجا.
- تأثیری هم روی دوستان و همکلاسیهایت در آمدن به جبهه گذاشته؟
- بله تأثیرش این بوده که عده ای از آنها تشویق شدهاند به جبهه بیایند و اینجا را خالی نگذارند.
- تا به حال معلمی داشته ای که به حبهه آمده باشد.
- بله، پسر عموی خودم معلم ادبیات مدرسه راهنمایی امام محمد باقر روستای قشلاق بود.
- این روستا حتماً در اطراف آباده است!
- بله؛ از توابع آباده است.
- شاید این سؤال غیر منتظره ای باشد در اینجا ولی به نظر خود من نیست... اهل مطالعه و خواندن کتابهای غیر درسی هم
هستی؟
- بله. هر وقت فرصت کنم میخوانم.
- بهترین کتابی که تا به حال خوانده ای چیست؟
- داستان راستان...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#همراه_قصهگو
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂