🍂
دروغ مصلحتی
«قسمت هشتم»
حسن تقیزاده بهبهانی
✾࿐༅◉༅࿐✾
🔸 اما یک جای دیگه دروغ مصلحتی آقا رضا کار دستم داد و آن هم موقعی بود که برای بار اول که بعداز عمل کمرم از بیمارستان امدادی شهید کامیاب مشهد مرخص شده بودم و چون پروازی به اهواز نبود به شیراز پرواز کردیم. طبق هماهنگیهایی که شده بود قرار بود من را از شیراز با هلیکوپتر به بهبهان بفرستند.
در فرودگاه بودیم و آماده پرواز که فرمانده پرواز از آقا رضا میپرسه مگه این آقا چکاره هستن؟ آقا رضا باز دروغ مصلحتی گفتنش گُل میکنه و میگه:
_ شاید درجه این آقا از شما هم بالاتر باشه.
یه دفعه همه چی به هم می خوره و پرواز کنسل میشه و فرمانده میگه:
_ وضعیت هوا خوب نیست و امروز نمیشه پرواز کرد. باید صبر کنید تا ببینیم کی میشه پرواز کنیم. آقا رضا که دید انگاری این بار تیرش به سنگ خورده با بهبهان تماس می گیره. میگه هوای آنجا مگه بد شده؟ آنها هم میگویند نه و هوا هم خیلی عالی و صافه. میره پیش فرمانده و میگه:
_ من تماس گرفتم میگن هوا خوبه و مشکلی نیست.
فرمانده هم میگه ما تشخیص میدیم که هوا خوبه یا بده. من هم که دیدم اینجور شده، دیگه حوصله موندن نداشتم. قید هلیکوپتر رو زدم و درد و سختی رفتن با آمبولانس را به جان خریدم و گفتم:
ولش کن با آمبولانس میریم و راه افتادیم. هرچند که خیلی توی راه اذیت شدم، اما راضی بودم. این هم سرگذشت من با دروغهای مصلحتی آقا رضا بود که گاهی بدردم خورد و گاهی هم به ضررم شد. البته بیشتر اوقات کارم رو راه می انداخت.
┄═• پایان •═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_رزمندگان
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂