فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 غواص نِنه‌ش می‌گفت بُواش قنداقه شو دید رو بازوش دس کشید مثل همیشه می‌گفت دِستاش مثه بال نِهنگه گِمونم ای پسر غِواص میشه نِنه‌ش می‌گفت: همه‌ش نزدیک شط بود می‌ترسیدُم که دور شه از کنارُم به مو‌ می‌گف: نِنِه میخام بزرگ شُم بِرُم سی لیلا مرواری بیارُم نِنه‌ش می‌گفت نمی‌خاستُم بره شط میدیدُم هی تو قلبُم التهابه یه روز اومد به مو گفت: بل بِرُم شط نفس مو، بیشتِر از جاسم تو آبه نِنه‌ش می‌گفت روزی که داشت میرفت پسین بود؟ صبح بود؟ یادُم نمیاد مو‌گفتم: بِچِه‌ای...لبخند زد گفت: دفاع از شط شناسنامه نمیخواد رفیقاش میگن از وقتی که اومد تو چشماش یه غرور خاص بوده به فرمانده‌ش میگفته بِل بِرُم شط ماها هف پشتمون غِواص بوده نِنه‌ش می‌گف جِوونِ برگِ سِدرُم مثه مرغابیای خسته برگشت شبی که کربلای چاار لو رفت یه گردان زد به خط یه دسته برگشت یه گردان اومده با دست بسته دوباره شهر غرق یاس میشه ننه‌ش بندا رو ‌وا میکرد باباش گفت: مو‌گفتم ای پسر غِواص میشه حامد عسکری ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂