گزارش به خاک هویزه ۴۵
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 روزی که سید حسین ما را به کنار قدمگاه حضرت ابراهیم خلیل می برد در حالی که داشتیم می دویدیم داستانی را برایمان تعریف کرد که همه ما را به سختی تکان داد. گفت:
روزی حضرت امیرالمومنین با جمعی از یارانش از کنار قبرستانی عبور می کردند. حضرت امیر به قبرها و مرده ها سلام کردند. یاران ایشان که همراهش بودند گفتند: «مگر مرده ها می شنوند؟ امام در پاسخ فرمودند: هم میشنوند و هم جواب میدهند و حالا هم دارند با شما حرف می زنند!» یاران پرسیدند: «چه می گویند؟ حضرت علی فرمودند: «می گویند قدر زندگی در دنیا را بدانید و تا می توانید گناه نکنید و کارهای خوب انجام دهید. وقتی که مثل ما مردید، دیگر نمی توانید هیچ کاری انجام دهید و فقط باید جزای اعمالتان را ببینید. قدر زندگی و عمر کوتاهتان را بدانید و از آن حداکثر استفاده را برای عبادت خدا انجام دهید.»
سید حسین در اوایلی که به سپاه هویزه آمده بود شایعاتی درباره مردم عرب منطقه و همکاریهای برخی از آنها با رژیـــم عــراق شنیده بود، اما هنوز چند روزی سپری نشده بود که به طور کامل به مردم و عشایر عرب اعتماد کامل کرد و دانست که آنهـا بـه چـه انـدازه مـردم
صمیمی، مهمان نواز، خون گرم و وطن دوستی هستند.
ما گاهی دیده بان های ارتشی را به خانههای عشایر عرب میبردیم و آنها از صبح تا شب از بالای بام خانه ها عراقی ها را شناسایی و دیده بانی میکردند. اهالی خانه با طیب خاطر غذای دیده بان را می دادند و به او چای و آشامیدنی میرسانند تا خسته نشود و بتواند خوب کار کند. حسین نقش اینها را میدید و شیفته عشایر و مردم منطقه می شد.
در هویزه به جز سازمان آب هیچ اداره دولتی دیگری فعال نبود. به دنبال شروع جنگ همه ادارات تعطیل شده بودند. مردم برای امور روزانه خود با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کردند. حتی بخشداری هم تعطیل شده بود و کلیدهای آن را تحویل ما داده بودند. حامد جرفی هم که در بیمارستان تهران با مرگ دسته پنجه نرم می کرد.
سید حسین کوشید تا در کنار کارهای نظامی به مردم محروم منطقه نیز کمک کند. مثلاً با پلهای ارتباطی که با اهواز داشت برای مردم روستا و شهر، آرد، برنج، روغن و نیازهای اولیه زندگی تأمین کند. او برای همین کار ستاد تأمین ارزاق تشکیل داد و سعی کرد همـه کمک های دولتی را از طریق همین ستاد به مردم محروم و روستاییان برساند. مسؤول این کمیته نیز سید نور موسوی برادر سید رحیم بود. سیدحسین رفت با مهندس محمد غرضی استاندار وقت خوزستان و برادر فروزنده معاون او صحبت کرد و موفق شد کمک های ویژه ای برای مردم هویزه و روستاهای اطراف بگیرد. جالب آنکه این وظایف اصلاً به علم الهدی ربطی نداشت و او آمده بود تا جنگ را در هویزه اداره کند. حسین خودش را پاسدار انقلاب و ارزشهای آن میدانست و در خود احساس تعهد میکرد که تا آنجایی که از دستش بر می آید در همه زمینه ها به مردم و محرومان کمک کند. توزیع ارزاق در میان مردم روستایی تأثیر بسیار خوب و مطلوبی داشت و روستاییان مرزی احساس کردند که هنوز دست نوازش انقلاب روی سرشان است و دولت نیز به فکر آنهاست. حسین همچنین برای راه اندازی آسیاب خانه ها مقدار زیادی گازوییل آورد و توزیع کرد.
یکی دیگر از کارهای خوب حسین تشکیل ستادی به نام ستاد انتقال مهاجرین جنگ تحمیلی بود. او با استاندار صحبت کرد و چندین کامیون و تریلی گرفت و خانواده های روستایی را که در معرض خطر و بمبارانهای دشمن بودند از منطقه به جاهای امن منتقل کرد. مسؤولان این ستاد دو تن از برادران اهل هویزه به نام های لازم جرفی و عبدالنبی نیسی بودند. افراد را سوار اتوبوس میکردند و اموال و اثاثیه آنها را بار کامیون یا تریلی میزدند و از منطقه خارج میکردند. کار ستاد این بود که به همه روستاهای مرزی و اطراف وسیله اعزام می کرد و هر کس که مایل بود از منطقه مهاجرت کند می توانست از امکانات ستاد استفاده کند. سید حسین علم الهدی با این کارش در میان عشایر عرب و مردم منطقه محبوبیت زیادی کسب کرد و مردم دانستند که انقلاب و نظام به فکر آنها است و در حدی که می تواند برایشان کار میکند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂