ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #281 فوری رفتم سمت اتاق موسوی. با دیدن سروش که اونجا پشت سیستم بود
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 برگشت سمتم. با همون چشمای ترسناک نگاهم کرد و با لحنی که ذره از شوخی توش نبود گفت : مطمئن باش هر کاری کنی یه قدم برای پسرفت و از بین بردن خودت بر می داری خانم دکتر بذار ما کارمون رو بکنیم. مزاحم نشو. اینو گفت و رفت. چی می گفت؟ ما کارمون رو کنیم؟ کیا؟ با چند نفر دیگه بود؟ اصلا چی کار می کردن؟ تهدید هاش لحظه ای توی سرم تکرار می شدن. نمی تونستم ترسم رو انکار کنم و بگم هرچی شد شد. می رم جلو. چون خیلی جدی بود. و وقتی بعد از این همه صبر کردن طاقتش سر اومده بود و اینجوری اومد سمت من و خودش رو لو داد، نشون می داد که شوخی نداره. ولی نمی توستنم همینجوری بیخیال شم. باید می فهمیدم کارش چیه، اونجا چی کار می کنه، با حالی زار سیستم رو چک کردم. تمام فیلم ها رو پاک کرده بود. یعنی من علنا مدرکی نداشتم که حرفام رو ثابت کنم. خیلی باید بهم اعتماد می کردن تا باور کنن سروش حرف زد. و اونم اونطوری @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥