🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه#403
_ خب تا کی؟
_ نمی دونم.
فقط می دونم اصلا نه وقت دارم به این چیزا فکر کنم.
نه حوصله.
خودت شرایط منو می دونی.
_ کی می خوای با این ماجرا کنار بیای؟
_ از کجا می دونی همین الان کنار نیومدم؟
_ معلومه نیومدی دیگه.
_ ینی چون فعلا نمی خوام ازدواج کنم ینی کنار نیومدم
چه ربطی داره.
_ راستش. همکار بابات بود. همون که سرش طاسه
_ خب؟
_ اجازه گرفته واسه پسرش بیاد خواستگاری.
اخم کردم و گفتم :
خب؟
_ خب چی؟
_ چی گفتید؟ رد کردید دیگه؟
_ خب... نه.
چرا باید رد کنیم؟
با بهت گفتم:
مامان؟
_ یامان
@deledivane#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥