ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #531 یکم فکر کردم و گفتم : - نمی دونم . تا حالا نداشتم و دربارش هم
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 اینکه روم حساس شده بود حس خوبی بهم داد. ماشین رو روشن کردم و به طرف خونشون روندم. جلوی در که وایسادم گفت : - مرسی خیلی زحمت کشیدی. لبخند زدم - کاری نکردم . خوش گذشت؟ - آره. - به منم. لبخند زد و گفت: - بیا تو. - نه دیگه برم. دیر شده. - می‌شه یه چیز بپرسم؟ - آره جانم. - الان می خوای بری پیش علی؟ تو دلم خندم گرفت. چقدر حساس شده بود. - نه پیش علی نمی رم. چطور؟ - هیچی همینجوری. - باشه. فعلا خدافظ. خواست بره که صداش زدم . - مازیار؟ @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥