هر روز، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی
در غلغلهی جمعی و «تنها» شدهای باز
آنقدر که در پیرهنت نیز غریبی...
آخر چه امیدی به شب و روز جهان است؟
باید همهی عمر، خودت را بفریبی
چون قصه ی آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی...
آیینهی تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخشناسی نه طبیبی!
|
#فاضل_نظری |
@deli_ism ♥