صبح شد؛
آفتاب آمد!
چای را خوردیم
روی سبزه زارِ میز
ساعت 9
ابر آمد!
نرده ها تر شد؛
لحظه های کوچک من
زیر لادن ها؛
نهان بودند،
یک عروسک!
پشت باران بود
ابر ها رفتند!
یک هوای صاف
یک گنجشک
یک پرواز؛
در گشودم!
قسمتی از آسمان
افتاد در ليوان آب من،
آب را با آسمان خوردم
لحظه های كوچک من؛
خواب های نقره می ديدند!
|
#سهراب_سپهری |
@deli_ism ♥