#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از
#سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
با جسم تحلیلرفته و نحیفش و با آن نفسهای شمردهشمرده، دستدردست فرزند بهسختی قدم برمیداشت.
فرزند نگران بود و پدر از نگرانی و دلشورۀ فرزند با خبر.
چند قدمی که رفتند، ایستاد و گردن بهسوی فرزند چرخاند؛
لبخند زنان گفت:
«فلانی میگوید از مرگ میترسم،
اما مرگ خیلی راحت است...
مرگ مثل خواب است...
خود قرآن میگوید: فَیُمْسِکُ الَّتٖی قَضٰی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْاُخْرٰی؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ، قبض میکند و ارواحی را که نمردهاند نیز بههنگام خواب، میگیرد. [زمر، ۴٢]
سپس ارواح کسانی را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده، نگه میدارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) باز میگرداند تا سرآمد معینی...»
بر دلشورۀ فرزند افزوده شد،
عرق سردی بر پیشانیاش نشست،
ملتمسانه دست پدر را فشرد...
(این بهشت، آن بهشت، ص٨٧-٨٨؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)
@didehban313