#کله_بند
#قسمت_دوازدهم
آز آنجا که خودم خواهر داشتم؛ خوب اخلاقیات آنها را می شناختم؛
اینکه احساسی اند، اینکه هوش سمعی و کلامی بالایی دارند، اینکه دنبال هم حرف می گردند و...
باخودم گفتم: این همه دوستانم دوست جنس مخالف دارند من هم یکم تجربه کنم!
در مورد مسائل مختلف چت می کردیم! از کنکور گرفته تا پارتی بازی در مدارس؛ از بحث های سیاسی گرفته تا مسائل دینی
از آنجا که خانواده ام اهمیتی به حرف هایم و تحلیل هایم نمی داد و گاهی هم سرکوفت و سرزنش حواله ام می شد؛ حرف هایم را به او میگفتم؛
نازنین دقیقا برعکس بود! او گوش میداد و میخواند و تشویق می کرد!
من هم در مقابل، نوشته هایش را میخواندم تایید می کردم؛
ادامه دارد...