نوشته های یک طلبه
#دهکده_گرجی #قسمت_دهم دونفر را کدخدا مشخص کرد که رای ها را بشمارند؛ بعد از شمارش رای؛ خود کدخدا به
بازهم جلسه شورا در مسجد برگزار شد؛ اینبار به جهت یک خبر مهمی که عضو علی البدل شورا به دست آورده بود! همه اعضا ساکت بودند؛ کسی دل توی دلش نبود. غلامرضا مو های فرش را خواراند و گفت: طبق تحقیقات و بررسی های من خرس قهوه ای وجود ندارد! کدخدا که مشغول چای خوردن بود با سرفه چای را بیرون پاشید و خنده کرد؛ همه اعضا قهقه زدند! کدخدا با خنده گفت: پس حتما گوسفند های من و نگهبانان خودکشی کرده اند! روی در و دیوار دهکده هم رد چنگال های مرغ مَشقُلی هست؛ غلامرضا گفت: زود برای خود نبرید و ندوزید! بگذارید حرفم تمام شود! ادامه دارد...