نوشته های یک طلبه
#دهکده_گرجی #قسمت_بیست_و_سوم با ایجاد جو روانی بر علیه ثامر و ژاندارم آنها مجبور شدند در ژاندارمری
می دانم که باور نمی‌کنید. اما این برگه های رای گیری است خودتان ببینید چه کلاهی به سرتان رفته؛ ثامر برگه ها را به پایین پرتاب کرد؛ روشنگری های ثامر فایده ای نداشت؛ مردم کور و کر شده بودند زبانشان شده بود کدخدا گوششان شده بود کدخدا! فقط حرف های کدخدا را می شنیدند؛ اینبار آشوب ها بیشتر شده بود؛ پشت در ژاندارمری شلوغ شلوغ بود. حتی از دهکده های همسایه هم نیرو آمده بود؛ سرانجام مردم در ژاندارمری را شکستند و وارد شدند و شکارچی و ژاندارم را دستگیر کردند؛ آن سه نفر دستگیر شده را هم با تشریفات به خانه هایشان بردند. ادامه دارد...