♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♤♡♤♡♤♡♤♡♤
♡♤♡♧♡♧
♤♡♤
♤
#ࢪݦٵن ٵכݦ ۅ حۅٵ📓
#ٵݦێࢪ مھد - ݦٵࢪٵݪ🎎
#ݐٵࢪٺ ¹⁴⁹↯↻
ن – به خودت قسم . من امیرمهدیم رو سالم می خوام.
با دستام صورتم رو پوشوندم و بلند و از ته دل گریه کردم.
با همون حالت بلند گفتم.
من – تو حق نداشتی باهام این کار رو بكنی . حق نداشتی . من بهت اطمینان کرده بودم.
یه لحظه حس کردم کسی با صداي امیرمهدي کنارم گفت " مگه ازش
طلبكارین ؟"دستام رو پایین آوردم و با چشماي پر از اشكم ، به
اطرافم نگاه کردم.
کسی نبود . کی تو ذهنم حرف زده بود ؟ چرا صداي امیر مهدي رو شنیدم ؟
اومدم باز هم به خدا از حقم بگم که یاد اون شب تو کوه افتادم . وقتی که امیرمهدي بهم گفت " مگه
از خدا طلبكارین ؟.... "لب هام بسته شد . و در عوض تو دلم جواب حرفش رو دادم.
آره طلبكار بودم . من از خدا ، امیرمهدي رو طلب داشتم.
دوباره یاد امیرمهدي افتادم . گفته بود " درسته مسئوله ولی وظیفه نداره" .
وظیفه داشت . وظیفه داشت امیرمهدي من رور سالم برگردونه . حق نداشت امیرمهدي رو ازم بگیره.
باز حرف اون شب امیرمهدي " حق و نا حق رو خودش معین می کنه . نه مایی که حتی نمی دونیم چی به
صالحمونه و چی نیست" .نالیدم.
من – من تو رو می خوام امیرمهدي . چرا خدات با من این کار رو می کنه ؟
و انگار حرف اون شبش تو کوه ، جواب حرف من بود . " یا داره امتحانم می کنه که ببینه تو سختی ها چه
جوریم ! نا فرمانی می کنم ؟ کفر می گم ؟ حواسم هست که همه چی تو فرمان خودشه ! ایمانم محكمه یا
نه ؟ ... یا ممكنه تاوان یكی از گناهانم باشه که باید شكرش رو به جا بیارم که بدتر از این رو برام
نخواسته... یا می خواد با این سختی بهم درجه ي باالتري بده . مثل کربنی که وقتی قراره بشه الماس باید
فشار و گرماي خیلی زیادي رو تحمل کنه . براي همین ناراضی نیستم" ......
#ٵכٵݦھ כٵࢪھ ....🖋
#حٺݦٵ ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇
#ݐێݜنھٵכ ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁
ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:)
پآࢪت اولمونھ↯↻
[
https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ]
〖🌸•
@dogtaranbehsti🍭〗
❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ
♢
♧♢♧
♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧
♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢
♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢
♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢