♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۳۸↯↻ رضوان - اقطاری که دارن ولی بیشتر . به خاطر اینکه چند روز دیگه برای مارال چون خواستگار صیاد ، درگیرن و برق از سرم پرید . اینم حرف بود رضوان زد ؟ چه جای بحث خواستگار من بود ؟ نگاهم بی اختیار به سمت صورت امیر مهدی قدم رو رفت . نگاهش به زمین بود و نه اخمی و نه لبخندی ! ته ناراحتی و نه تعجبی ! باز هم خنثی و شاید به قول ذهن پر از درد من بی تفاوت بود . باز هم حرص خوردم . یعنی انقدر براش کم اهمیت بودم که هیچ عکس العملی نشون نداد ؟ کاش دوسش نداشتم . کاش انقدر چشمام برای یه نگاهش دو دو نمی زد . کاش انقدر محتاج لبخندش نبودم له میشه باورت کنم مه قه میشه از تو رد پشم له میشه خوبه من بشی ده نه میشه با تو بد پشیم ما قسمت هم نبودیم در است ، ولی درد داشت این بی توجهی به توقع این همه بی توجهی رو نداشتم . دلم درد داشت و کاش می تونستم فریاد بزنم و همه ی دردم رو بیرون بریزم . دلم می خواست برم ولی پای رفتن نداشتم ، میخ شده بودم به زمین مغرم فرمان می داد برو و دلم با ضرب و زور به قدم هام فرمان ایست داده بود . عقلم می گفت دیگه جای موندن نیست و دلم فریاد می زد شاید هنوز فرصتی باقی باشه . نه ساده ای نه خط خطی ده ، نه دشمنی نه همنفس نه با تو جای موندنه ............... نه مونده راهه پیش و پس کاش می تونستم از لحظه هام خطش بزنم که اینجور از رفتارش آشفته نشم . ولی چیکار می کردم که این مارال تازه با گرفته ، هستی جدیدش رو از امیر مهدی داشت . مگه می شد راه جدیدی که در پیش گرفته بودم رو ادامه بدم و نقش امیرمهدی رو ندید بگیرم ؟ کجا برم که عطره نو نپیچه توی لحظه هام ........................... قصمو از کجا بگم که با نگیری تو صدام دوست داشتن که شاخ و دم نداشت ، داشت ؟ من که می دونستم قول و قرارم با خدا چیه ؟ من که می دونستم تفاوت عقاید ما جایی برای یکی شدن نمی اداره !... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢