💌
#خاطرههای_رنگی
سالهاست که از اون روز میگذره؛
از همون روز که توی حیاطِ
خونهی خانومجان
با فاطمه حرف میزدم و
برگای شمعدونی توی گلدون رو
💤 مثل تاب، آروم تکون میدادم
🌿 خانومجان
از توی آشپزخونه بیرون اومد
با همون لحن مهربونش
صدا کرد:
🎀 فرزانه... فرزانه خانوم
مادر، مراقب اون شمعدونی باش...
تکون میدی، برگهاش کَنده نشن
بهش گفتم:
چندتا برگه دیگه...
🍁 سخت نگیر خانومجان...
خانومجان اما به درختها،
به گلدونهای حیاط
وابسته بود...
میگفت اینا جُون دارن...
🔆 زندهاند.... نفس میکشن...
اون روز
🌸 وقتی با محبت،
به گلدونها و درختها آب داد،
حس کردم بهار، از قلبِ
آدمایی که با طبیعت
دوستند،
هیچوقت کوچ نمیکنه . . . 💚💜
دخترونه حرم رضوی
❣
@dokhtar_razavi
🦋👈 دوستانت رو هم به جمع دخترونهایمون دعوت کن ...