🌷 نکته تفسیری صفحه ۴۴۱ قرآن کریم 🌷 پیامبران و مردم انطاکیه: در حدود 2000 سال قبل، در سرزمین شام، شهری به نام انطاکیه وجود داشت که از نظر علم و ثروت و تجارت، یکی از سه شهر معروف روم محسوب می شد. پس از ولادت حضرت عیسی و آغاز مأموریّت الهی آن پیامبر بزرگ، دو تن از یاران آن حضرت که پیامبر نیز بودند، به سوی مردم انطاکیه فرستاده شدند تا آنان را به دین و آیین حق فرا خوانند. آن دو پیامبر برای اثبات راست بودن دعوتشان، معجزاتی ـ مانند شفای بیماران صعب‏العلاج ـ را به مردم نشان دادند؛ امّا متأسفانه مردم سنگ¬پ دل آن شهر، به جای پیروی از حق و حقیقت و به ‏کار انداختن درک و شعور خود، از درِ لجاجت وارد شدند و به پیامبران خدا تهمت دروغگویی زدند، و پادشاه آن شهر، آنان را دستگیر کرد و به زندان انداخت. در این هنگام، حضرت عیسی، «شمعون صفا» را که بزرگ حواریّون بود، ‏دنبال آنها فرستاد. او نیز پادشاه و مردم را به خداپرستی دعوت کرد و معجزاتی را به آنان نشان داد. بر اساس برخی از روایات، پادشاه تصمیم گرفت آن سه پیامبر را به قتل برساند. این خبر در سراسر شهر پخش شد و از میان مردمِ آن شهر، تنها یک جوان مرد بی نام و نشان به نام «حبیب نجّار» از دورترین نقطه‏ ی شهر، دوان دوان خود را به محلّ اجتماعِ مردم رساند و سکوت سنگین و شیطانی آنان را شکسته، فریاد برآورد که «ای قوم من، از این پیامبران الهی پیروی کنید». او با شجاعت تمام و دلایل محکم، قوم خود را مخاطب قرار داد و با سخنان قاطع خود، همچون پُتک بر دل های سخت آنان کوبید؛ امّا دل های آن مردم مرده دل چنان سخت شده بود که نه تنها تأثیری در وجودشان نکرد، بلکه با بی رحمی تمام، حبیب را لگدمال و سنگ باران کردند، و او در حالی که از خدا می خواست که قومش را هدایت کند، جان به جان آفرین تسلیم کرد. طبق روایاتِ پیشوایان ما، آن بزرگ‏مرد انطاکیه، مقام بسیار والایی نزد خدا داشت. در این هنگام، کاسه ی صبر خدا لبریز شد و خشم او به حرکت درآمد. البتّه ـ بر اساس آیات 28 و 29 ـ خداوند برای نابودی آن مردم مغرور و تبهکار، لشکری آسمانی سراغشان نفرستاد؛ بلکه تنها یک صیحه و غرّش آسمانی بر آنان فرود آورد؛ که به سبب آن، تمام آنان در دم جان دادند. آری، چنین است قدرت خدا، و چنان است سرنوشت یک قوم گمراه و بی ثمر که: «بسوزند چوب درختان بی بَر سزا خود همین است مَر بی‏ بری را» 🏴