#روایت_انسان | خانم کریمی
گزارش باران ۵
به قلم «دخترمون زینب پور ملائکه»
بحث این جلسه راجع به این بود که حتماً خداوند دلیلی داشته است که حضرت موسی در کاخ فرعون بزرگ شود دلیل آن این بوده که اگر حضرت موسی در قوم بنی اسرائیل بزرگ میشدند مثل بقیه انجام کارها را بلد نبودند مثل برادرشان هارون که در سالی بچهها کشته نمیشدند به دنیا آمده بود و در قوم بنی اسرائیل بزرگ شده بود.
حضرت موسی در کاخ فرعون برای پادشاه بودن تعلیم و آموزش میدید و به ایشان راجع به مسائلی مانند سیاست، جنگ، رفتار با دیگران و غیره ا یاد میگرفت.
هامان وزیر فرعون که میدونست مسلمانان به کاخ نفوذ کردند، به دنبال آنها بود. این مسئله در این زمان هم تکرار شده که همه ما از جمله دشمنان میدانیم که حضرت مهدی ظهور میکنند.
حضرت موسی به دلیل ولیعهد بودنشان دارای قدرتهای زیادی بودند و از آنها برای کم کردن عذاب بنی اسرائیل استفاده میکردند. فرعون با این موضوع مخالف بود، اما چون حضرت موسی خدا بودنش را زیر سوال نمیبردند سکوت میکرد. ولی قبطیها از او بیزار بودند و با او مشکل داشتند.
حضرت موسی مشکلات زیاد و سختی را داشتند. ایشان باید به قوم خود کمک میکردند و هم مواظب بودند که آنها متوجه نشوند که ایشان حضرت موسی هستند و اگر کسی متوجه میشد باید سکوت میکرد و نمیگذاشت دیگران بفهمند اما این کار برای آنها مشکل بود زیر آنها هیچ آموزشی در این مورد ندیده بودند و از طرف دیگر باید مواظب میبودند که رفتارهایی نمیکردند که هامان به ایشان مشکوک نشود.
در سوره قصص داستان حضرت موسی به طور کامل گفته شده از بچگی تا بزرگی.از جمله آموزشهایی که حزقیل به ایشان داده بود و علمی که خداوند به موسی داده بود معنی قسمتی از این سوره این است.
روزی حضرت موسی از کاخ بیرون آمدند و بدون اینکه مردم بفهمند وارد شهر شدند. ایشان دو مرد را دید که دعوا میکردند. پیرمردی بود که از نوجوانی خبرچینی بنی اسرائیل را میکرد و سامری که یکی از یاران ایشان بود و از هویت ایشان باخبر بود. پیرمرد سامری را شناخته بود و میخواست به فرعونیان تحویلش بدهد. سامری از حضرت موسی کمک خواست. حضرت موسی که نمیتوانستند به او کمک نکنند به مرد مشتی زدن و به دلیل قدرتمند بودنشان کشته شد. همه این جریان ها کار شیطان بود. حضرت موسی به دلیل اینکه یک قبطی را کشته بود نمیتوانست به کاخ برگردد. قبطیها میدانستند که یکی از بنی اسرائیل آن پیرمرد را کشته اما نمیدانستند کدوم یک بوده است.
حضرت موسی تمام شب را در حال ترس بود، از اینکه لو برود و از خدا کمک میخواست. فردای آن روز این اتفاق دوباره برای سامری افتاد و او دوباره از حضرت موسی کمک خواست و اشتباه کرد به حضرت موسی گفت کمکم کن یا میخواهی من را هم مثل دیروزی بکشی و با این حرف همه فهمیدند که حضرت موسی دیروز آن قبطی را کشته است. در آن لحظه یکی از مومنان از کاخ بیرون آمد و پیش حضرت موسی آمد و گفت فرار کن که درباریان میخواهند تو را بکشند حضرت موسی با نگرانی از شهر بیرون رفت و هر لحظه منتظر اتفاقی بود و از خدا خواست که از دست ستمکاران رهایم کن.
حضرت امام حسین علیهالسلام هم زمانی که میخواستند از مدینه خارج شوند و به سمت مکه بروند هم از این آیه استفاده کردند.
کانون فرهنگی تربیتی دخترانه باران 🌧️