#داستان_آموزنده
📝روزی مردی برای رفتن به مسجد آماده شد . لباس نو به تن کرد و خود را معطر ساخت .
🌼در راه به نقطه تاریکی رسید . ناگهان در تاریکی پایش در چاله ای افتاد و به زمین خورد .
چون لباسش کثیف شده بود به منزل بازگشت و بار دیگر لباس پاکیزه بر تن کرد و دوباره به سمت مسجد براه افتاد . مرد باز هم در همان نقطه به زمین خورد و بار دیگر لباسش کثیف شد .
🌸مرد باز هم بلند شد و به خانه بازگشت . لباس نو به تن کرد و خود را مرتب ساخت و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد .
🌷مرد وقتی به نقطه تاریک رسید فردی را دید که با یک چراغ آنجا ایستاده .
فرد به مرد گفت : بیا برویم و او را تا درمسجد رساند و با چراغ راه اورا روشن ساخت .
🌸مرد در هنگام ورود به مسجد از فرد پرسید : تو کیستی ؟ از کجا می دانستی من از آنجا خواهم گذشت ؟
فرد گفت : من شیطانم .
🌼مرد گفت : پس چرا به من کمک کردی تا به مسجد برسم ؟
شیطان گفت : هربار من تو را بر زمین می زدم تا تو به مسجد نرسی .
بار اول که بر زمین خوردی و باز هم قصد مسجد کردی خداوند تمام گناهان تو را بخشید .
بار دوم که بر زمین خوردی و باز قصد مسجد کردی خداوند تمام گناهان پدر و مادرت را بخشید .
ترسیدم اگر بار دیگر بر زمین بخوری و باز قصد مسجد کنی خداوند گناهان تمام قوم تورا هم ببخشد✨✨✨
#فایل_تصویری
#معنوی
👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
@donyavii
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─