1.81M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
📝روزی مردی برای رفتن به مسجد آماده شد . لباس نو به تن کرد و خود را معطر ساخت . 🌼در راه به نقطه تاریکی رسید . ناگهان در تاریکی پایش در چاله ای افتاد و به زمین خورد . چون لباسش کثیف شده بود به منزل بازگشت و بار دیگر لباس پاکیزه بر تن کرد و دوباره به سمت مسجد براه افتاد . مرد باز هم در همان نقطه به زمین خورد و بار دیگر لباسش کثیف شد . 🌸مرد باز هم بلند شد و به خانه بازگشت . لباس نو به تن کرد و خود را مرتب ساخت و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد . 🌷مرد وقتی به نقطه تاریک رسید فردی را دید که با یک چراغ آنجا ایستاده . فرد به مرد گفت : بیا برویم و او را تا درمسجد رساند و با چراغ راه اورا روشن ساخت . 🌸مرد در هنگام ورود به مسجد از فرد پرسید : تو کیستی ؟ از کجا می دانستی من از آنجا خواهم گذشت ؟ فرد گفت : من شیطانم . 🌼مرد گفت : پس چرا به من کمک کردی تا به مسجد برسم ؟ شیطان گفت : هربار من تو را بر زمین می زدم تا تو به مسجد نرسی . بار اول که بر زمین خوردی و باز هم قصد مسجد کردی خداوند تمام گناهان تو را بخشید . بار دوم که بر زمین خوردی و باز قصد مسجد کردی خداوند تمام گناهان پدر و مادرت را بخشید . ترسیدم اگر بار دیگر بر زمین بخوری و باز قصد مسجد کنی خداوند گناهان تمام قوم تورا هم ببخشد✨✨✨ 👇🏼 به جمع ما بپیوندید 👇🏼 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ @donyavii ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─