🔵 ترجیح دادن شوفر به شاه!
#طنزیم_خاطرات_دربار ☺️
#قسمت_پانزدهم
#تاج_الملوک
سال ۱۳۱۷که موضوع ازدواج محمد رضا و فوزیه پیش آمدT من مخالفت کردم و به رضا گفتم که یک دختر از مملکت خودمان برای پسر مان انتخاب کنیمY مصر خیلی دور است، رفت و آمد های مراسم بله برون و عقد و عروسی و مادر زن سلام سخت خواهد بود. اما رضا که به قسمت خیلی اعتقاد داشت گفت نه تاجی این قسمت بوده که یکهو بی دلیل! فکر ازدواج محمدرضا و فوزیه به ذهن مان خطور کرده، نباید در مقابل قسمت ایستاد! (البته بعضی بدخواهان این ازدواج را نقشه انگلیسی ها میدانند،خدا به کمر شان بزند!)
ولی بعد از ازدواج شان چون فوزیه در مملکت مان غریب بود و تنها، مخالفت گذشته ام را از یاد بردم و با کمک دخترانم تلفیقی از مادر شوهر و خواهر شوهر بازی را برایش اجرا میکردیم تا دلتنگی اش را از یاد ببرد!
اما مادر جز جیگر گرفته فوزیه توی زندگی این دو قمری عاشق دخالت میکرد و زندگی شان را به هم میزد، من ساده از همه جا بی خبر او را به ایران دعوت میکردم تا به دیدن دخترش بیایید اما زنیکه نمک نشناس دوماه در اینجا می ماند و میخورد و میخوابید و میگشت Tسر آخر هم دخترش را پر میکرد که اوقات محمد رضا را تلخ کند.
وگرنه خود فوزیه عاشقانه محمد رضا را دوست داشت فقط زبانش کمی تند بود اینکه میگفت"حاضرم به مصر برگردم و با یک شوفر تاکسی ازدواج کنم ولی در ایران نمانم" هم به خاطر همین زبان تندش بود وگرنه قلبش چیز دیگری میگفت!
(شرح عکس : فوزیه در کنار محمدرضا پهلوی در مکانی نامعلوم در ایران)
💢 نگاه جدی و طنز به تاریخ دو پهلوی در
@dopahlavi