‍ رفته ای، فهمیده ام گاهی سفر هم خوب نیست عکس تو چیزی نمی گوید اگر هم خوب نیست بودنت هرچند جز سر درد سوغاتی نداشت حال و روز خانه ی بی دردسر هم خوب نیست از اتاق تو صدای ساز و قمری پر زده ست خوانساری خسته میخواند،قمر هم خوب نیست چایِ خانه، بی تو تلخ و سرد و سنگین می شود چای قهوه خانه ی زیر گذر هم خوب نیست چشم های من به در می خشکد اما چاره چیست؟ چشم خشکیده بد است و چشم تر هم خوب نیست خواستم تا مست باشم،بی خبر از هر کسی بعد دیدم مست از تو بی خبر هم خوب نیست گر چه محکم می شود با درد دوری دوستی، کش بیاید قهر از این بیشتر هم خوب نیست کاش تجدید نظر می کردی اما گفته ای: «دیدن شاعر جماعت،یک نظر هم خوب نیست» 💠 @e_adab 💠