برگی از تاریخ اسلام
#مصعب_پسری_از_خانواده_مرفه// بخش هشتم:
#تاریخ_اسلام_ویژه_نوجوان_و_جوان
🔸سعد یعنی همان رئیس قبیله که ساعتی از اسلام آوردنش بیشتر نگذشته، نزد قبیله اش برمی گردد ، در اثر اطمینانی که افراد قبیله به فهم و راستی گفتار او دارند همگی اسلام می آورند و به این شکل اسلام به خارج از شهر مکه نفوذ می کند و محاصره مسلمین درهم می شکند.
💥بعد از این اتفاق بزرگ ، مصعب چند جای دیگر در تاریخ درخشید، مثلا در جنگ بدر نقل کرده اند برادرش به نام زرازه که هنوز جزء مشرکین بود به دست مسلمین اسیر شد. مصعب نه تنها برای آزاد کردن او پا درمیانی و التماس نکرد بلکه به نگهبان اسرا گفت دست های او را محکم ببند تا از مادرش که زن ثروتمندی است، در مقابل آزادی اش فدیه گرفته شود.
🔸خویشاوندان زراره به ناچار چهل هزار درهم فدیه به مسلمانان پرداختند و او را آزاد کردند. وقتی رسول خدا (ص) از ماجرا با خبر شدند، با رضایت و لبخند بر شانه مصعب دست گذاشتند و برایش دعا کردند.
💥و آخرین خاطره ای که از مصعب در تاریخ مانده بسیار تلخ و ضمنا بسیار شیرین است، این ماجرا به جنگ احد مربوط می شود، جایی که مردان بزرگی از اسلام به شهادت رسیدند، در این جنگ رسول خدا (ص) پرچم را به مصعب دادند. در میانه جنگ، گروهی از مسلمانان به گردآوری غنایم سرگرم شدند و از جنگ غافل ماندند. دشمن از این فرصت استفاده کرد و از پشت سر به مسلمین حمله کرد.
🔸جان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شدیدا به خطر افتاد. فقط چند نفر اطراف پیامبر مشغول دفاع بودند، مصعب، همچنان که با یک دست پرچم اسلام را افراشته نگه داشته بود، ناچار بود با دست دیگر با سربازان دشمن بجنگد تا از آسیب رسیدن به جان رسول خدا (ص) جلوگیری کند.
ادامه دارد...
تدوین: سید محمد حسین مرکبی
https://eitaa.com/e_beman