شبی به ذکر علی از لبم عسل می ریخت به روی دفتر شعرم قلم غزل می ریخت دل شکسته ی من با علی علی گفتن برای مشکل خود طرح راه حل می ریخت به یاد صحن نجف سینه در طپش افتاد چقدر دل که به پایت در آن محل می ریخت مرا اسیر خودت کرده ای تو تنها با ملاحتی که از آن حُسن لم یزل می ریخت برای درک تو دریای عشق در کامم خدا دو قطره عطش کاش لااقل می ریخت من از تبار تو هستم به آن نشان که خدا غبارِ پای تو را در گلم ازل می ریخت : گر بُوَد عمر به میخانه روَم بار دگـر به خادم زوار تو گردم سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام