رفته بودیم شناسایی پشت عراقی ها بودیم و تا مقر نیروهای خودی،پانزده کلیومتر فاصله داشتیم.علی آقا جلوی من حرکت می کرد. ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش اما با خوش رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد. وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده اش، باز شرمنده شدم. اما ایشان از من تشکر کرد. متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟ گفت:چه لذتی بالاتراز همدردی با اسیران‌کربلا شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه‌ی یتیمان ابا عبدالله .. شهید علی چیت سازان