▪️باز آمدم از فاطمه برنامه بگیرم ▪️از قاصد اندوه خبرنامه بگیرم ▪️بی نامه ی زهرا ، به عزا ره ندهندم ▪️در پشت درم ، بار دگر نامه بگیرم ▪️سوگند به آن کشته که در پشت در افتاد ▪️در باز شود باز اگر نامه بگیرم ▪️ایام محرم شد و ذیحجه سرآمد ▪️در میزنم از پیک سحر نامه بگیرم ▪️چاووش عزا موکب غم را حرکت داد ▪️میل سفرم هست ، سفر نامه بگیرم دیگه چیزی نمونده این قافله برسه کربلا، ▪️ای همسفران قافله را تند نرانید ▪️کز اصغر شش ماهه گذرنامه بگیرم (۲) ▪️شمیم پرچمش میاد ▪️بوی محرمش میاد ▪️چه بلایی سرش میاد ▪️صدای مادرش میاد ببینم از این بند چی برداشت می‌کنی ... ▪️یکی میاد یکی میره ▪️شهید میاد اسیر میره ▪️جوون میاد و پیر میره... حسین... ابی عبدالله رسید منزل ثَعلَبیّه ، اونجا اتراق کردند دوتا قاصد از کوفه میومدند حضرت پرسید :از کوفه چه خبر؟! گفتند ،همین قدر بگیم مسلمت رو کشتند تا این خبر رو دادند فَبَکی الحُسین... ارباب ما گریه کرد فرمود رَحِمَ الله مُسلِما انّا للّه و انّا الیه راجعون بعد صدا زد حمیده دختر مسلم رو بیارند مسلم توی کربلا ۵ تا شهید داره دوتا آقازاده‌اش توی خود کربلا کشته شدند که حضرت در ناحیه مقدسه به اون‌ها سلام میکنه دوتا آقازاده‌اش ،محمد و ابراهیم اند که در مُسَیّب کشته شدند یه دختر هم داره به نام حمیده ، که در ماجرای شام غریبان کشته شده، این دختر رو صدا زد بغلش کرد ابی عبدالله دایی این دختره... یه جوری نوازشش کرد... که این دختر فهمید یتیم شده... حضرت فرمود مبادا دلتنگی کنی من هستم.... خواهران و دختران من هستند... سکینه این صحنه رو به خوبی داره می‌بینه، گذشت تا عصر روز عاشورا با همه وداع کرد ، همه رو آروم کرد ، این زن و بچه و خواهر رو به خیمه‌ها راهی کرد ، سوار ذوالجناح شد دید دیگه مرکب حرکت نمی‌کنه ، یه نگاه کردید ذوالجناح سرش رو پایین انداخته، سکینه مانع حرکت ذوالجناح شده، از اسب پیاده شد ، این نازدانه رو بغل گرفت، یا الله نمی‌دونم این نازدانه چه جوری حرف می‌زد دل حسین رو به لرزه انداخت فرمود لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَةً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی‏ یعنی تا زنده‌ام دلم رو آتش نزن.... هان هرجوری بود این دختر در دل بابا آرام گرفت دسته نوازش بابا روی سر دختر قرار گرفت هرجوری بود دختر رو آرام کرد اما بمیرم عصر روز یازدهم این نازدانه اومد کنار گودال قتلگاه هرچی گشت بلکه یک بار دیگه آغوش بابا رو پیدا کنه ، دست نوازش بابا رو روی سرش بیاره هر کاری کرد نتونست می‌دونی چرا ؟! هر طرف بدن رو که برداشت ، طرف دیگه متلاشی شد.... بدن امام احترام داره هر کاری کرد دید بدن داره متلاشی می‌شه آخرالامر بدن رو روی زمین گذاشت فَانْكَبَّتْ عَليهِ بر آن بدن سجده کرد این لب‌ها رو گذاشت روی رگ‌های بریده ... یه وقت شنید از اون حنجره ی خونی بابا، این صدا بلند شد سکینه جان ، به شیعیان من سلام منو برسان بگو بابام رو لب تشنه کشتند... ای حسین.... ▪️شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکرُونِی ▪️أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی اگه من و تو روضه خون شدیم ، از اثر اون سلامی که از حنجره اربابمون به ما رسیده روضه رو به همون جایی ختم کنم که شعرم ختم شد سکینه جان به اونا بگو ▪️لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاً تَنْظُرونی ▪️کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی حسین... بابی المُستضعف الغریب یا قتیل الله یا أبا عبدالله ▪️لطفی که تو کرده‌ای به من مادرم نکرد ▪️ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین بالحسین یا الله ==================== ✍متن روضه های حجت‌الاسلام میرزامحمدی.