تقدیم به کریمه ی اهلِ بیت حضرتِ فاطمه معصومه سلام الله علیها برایِ عــرضِ ارادت اجــازه می خــواهم دوباره آمده ام شعــرِ تــازه می خــواهم سکـوتِ شــب زده ام را مـرور کــن بانـو بیــا و بیــتِ مـرا بیــتِ نــــور کــن بانــو ببین که از همه ی شهــر خســته آمده ام کبــوتری شده ام ، پَــر شِکســته آمده ام به نورِ گنبدِ خورشیدی ات قســم ای ماه که ماه هم شده وابسته ی حــرم ای ماه سپیدبخت شود هر که رو سیاهِ شماست خوشا به حالِ کلاغی که در پناهِ شماست کریمـه ای و به اســمِ شمــا کَـرَم خورده ست که خضر آبِ حیات از همین حرم خورده ست کریمه ، فاطمه ، معصومه رونوشتِ خداست درِ بهشت نه ... اینجا خودِ بهشـــتِ خداست غدیــــر را به خُـم آورده است ایــن بانــــو مدیــــنه را به قـم آورده است ایــن بانــــو درِ شِفـــاء و شِفاعت در این حرم بــاز است عصایِ حضرتِ موسی به وقتِ اعجاز است                   ........ علیمه ای که برایش قضــا ، مُقـدّر بود پــدر فدایِ همیـن نازدانـه دختــــر بود رضایِ او به رضایِ رضا گِره می خورد همیشــه کـارِ دلــش با دلِ بــــرادر بود شبیهِ فاطمه دورِ سرِ علـی می گشــت و خواهرانـه برایش شبیــهِ مـــادر بود دوباره حادثه تکــرار شد ... برادر رفت دوباره بدرقه اش اشک هایِ خواهر بود حسین رفت خراسـان و زینــب آمد قم فقط حکایتِ این قصّه شکلِ دیگــر بود ز بــام ها همه گُل ریختند بر ســـرِ گُــل مرامِ شهرِ قم از شهــرِ شــام بهتـــر بود                .............. کنارِ محملِ خورشید ، سایبــــان بودند چقدر مردمِ این شهــر مهربــــان بودند به جایِ هلهلــه بانگِ سلام بــود و درود به دست های همه جایِ گِل ، گُلایل بود به شوقِ آمدنش چشمه ها گلاب شدند زنان برایِ قـدم هــایِ او رِکـــاب شدند مبــاد سایه ی خورشیــد را ببیند شــب مبــاد قم بشــود شـــام ، فاطمه زینــب خرابــه ها نشود منــزلِ بهشـــتِ خــدا خدا نکرده مبــادا دوباره طشــتِ طلا... ولی نه ... ما به خــدا از تبــارِ سلمانیم به پایِ غُربــتِ این خـانواده می مانیم هزار شکر در این خــاک آسمــان داریم کنارِ حضرتِ معصومه جمکــران داریم برایِ راهِ ظهــورش زمیــنه می سازیم شبیهِ قم حرمی در مدیــنه می سازیم