یک مرد دارد مثل دریا اشک میریزد
دار و ندارش رفته یغما، اشک میریزد
با ضربههای چل تبر، سَروش زمین افتاد
دارد بهپای سرو رعنا اشک میریزد
دیگر شفا از دست او هم برنمیآید
پهلوی بیمارش مسیحا اشک میریزد
مردم به دنبال صدای سامری رفتند
هارون هم از هجران موسی اشک میریزد
چشمان زهرا اشکبار از غصۀ حیدر
حیدر برای حال زهرا اشک میریزد
امروز اگر حال و هوای شهر طوفانی است
یک مرد دارد مثل دریا اشک میریزد