هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ... نمی‌دونم کیا منتظر ظهور شما هستن. من؟ که سرمو کردم توی برف و کاری به جمعه و شنبه ندارم کمبود شما رو حس نمی‌کنم اصلا نمی‌دونم شما کجای این دنیا هستی یه اسمی شنیدم از شما اگه چیزی هم گفتم تاحالا، ادا بوده اگه صداتون کردم، ادا بوده منی که تو رو حس نمی‌کنم... از ندیدنت دردم نمیاد... اصلا رنج انتظارو نچشیدم... منی که هیچ کاری برات نکردم... تو بازیای خودم سرگرم بودم... من منتظرم؟ من متوقع ظهورم؟ من دارم چشم‌چشم می‌کنم که ببینم آیا امروز صدای تو توی عالم می‌پیچه؟ من کیْ بودم توی دنیای تو؟ کیْ از دردت دردم اومد؟ کیْ فهمیدم این‌همه سال انتظار یعنی چی؟ تو به ما مهربون بودی ما نفهمیدیم تو می‌خواستی ما رو بالا بکشی ما چسبیدیم ته چاه ولی بازم به مهربونیات ادامه بده بازم دست دراز کن به سمت ما تا هدایتمون کنی... کسی رو جز شما نداریم ما