♥️ موندم که حافظ چرا گفت دیو چو بیرون رود فرشته درآید آخه فرشتۀ من! تو اگه نباشی، تو اگه نیای، کی باید با این همه دیوی که توی دلم حکومت می‌کنن بجنگه؟ کی باید این دیوها رو از قلب من بیرون کنه؟ کی باید از این‌همه فسادی که دارن توی وجودم پدید میارن جلوگیری کنه؟ فرشته باید بیاد تا دیو بره. تو باید باشی که دیوها از دل من بیرون برن. من از تو دوری کردم که اسیر اینا شدم. آه! خدای من! تو اگه نباشی، کی می‌تونه دل منو از این‌همه آلودگی پاک بکنه؟ کی منو از دست کبر و حسد و ریا و بداخلاقی و حرص و بخل و شک و نفاق و سوء‌ظن و ترس و تنبلی و بی‌انگیزگی نجات بده؟ آره! این دیوها دارن به دل من حکومت می‌کنن، برای اینکه من از تو دوری کردم. تو  رو به دلم راه ندادم تو رو نشناختم اگه تو رو شناخته بودم، کیْ اسیر تکبر می‌شدم؟ کیْ دچار نفاق می‌شدم؟ اگه دلم با خورشید معرفت تو روشن شده بود، دیگه چه سوء‌ظنی؟ چه شکی؟ چه بخلی؟ تو رو ندیدم که خیال کردم خودم کسی هستم. تو رو ندیدم که خیال کردم سود و ضرر من به دست بنده‌هاست. تو رو ندیدم که با لبخند و اخم آدما، با تشویق و تهدیدشون لرزیدم. تو رو ندیدم که با هر بهانۀ ریزی از کوره دررفتم. آره! تو رو ندیدم که به این‌همه مصیبت دچار شدم. حالا که فکر می‌کنم، می‌بینم این مصرع حافظ رو می‌شه این‌طوری هم خوند: دیو ،چو بیرون رود فرشته، درآید ینی من فرشته رو از دلم بیرون کردم، که دیو اومد به‌جاش نشست. فرشته رو از قلبمون بیرون نکنیم فرشتۀ من! برگرد به دلم برگرد و از حکومت دیو نجاتم بده @eitaaparvanegi