. دیده شد دریای اشک و عقده از دل وا نشد ماه گم گردید و امشب هم اجل پیدا نشد آنچنان کاندر جوانی قامت من گشت خم روز پیری هیچکس اینگونه قدش تا نشد تا سحر شب را بسر بردم بحال احتضار هیچکس حتی اجل حال مرا جویا نشد روز روشن خانه‌ام را از جفا آتش زدند این چنین بی حرمتی با خانۀ اعدا نشد بهر ذی القربی موّدت خواست قرآنت ولی جز به قلب من ادا حق ذوی القربی نشد کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد ولی شادمانم که سرموئی کم از مولا نشد همسری چون من به راه شوهر خود جان نداد کودکی چون محسنم قربانی بابا نشد بر فراز منبرت گردید حقّم پایمال هرچه نالیدم لبی هم در جوابم وا نشد بر رخ پوشیده‌ام آثار سیلی نقش بست منکه رویم باز پیش چشم نابینا نشد ای قلم بنویس، ای تاریخ در خود ثبت کن یک نفر در موج دشمن حامی زهرا نشد همچو «میثم» دوستان در اشک حسرت گم شدند قبر ناپیدای زهرا عاقبت پیدا نشد (سازگار، ۱۳۷۶، ۱۲۸) ✍️ ۱۴۰۰ سلام_الله_علیها 🎤 👇