. تنور خولی از روی پراز خون تو پیداست درراه جنگ عجیبی باسرتو درگرفته بین تنور نیمه روشن رفتی انگار خورشید من روی تو خاکستر گرفته من به زن خولی چه شبها غبطه خوردم جای من و مادر تو را در بر گرفته من هم شبیه تو تمام صورتم سوخت داغ برادر را رخ خواهر گرفته آسان نیاوردم بدستت عشق زینب زینب تورا از چنگ یک لشگر گرفته ۱۴۰۱ سید پوریا هاشمی . . ‍ زن خولی میگه دیدم از تنور خانه نور به آسمان بلند ...." وارد مطبخ شدم ، دیدم چهار زن مجلله، دور تنور نشستن،سر حسین تو تنوره ...." یکی میگه حسین جان ، مادرت حوا به فدای تو،یکی میگه حسین .... هاجر فدای تو،یکی میگه مریم فدای تو ... یکی میگه آسیه فدای تو" همه داشتن گریه می کردن" یه وقت دیدم یه هودجی از آسمان پایین آمد،پایین آمد،پایین آمد" این چهار بانوی بهشتی بلند شدن،رفتن کمک کردن از این هودج یه خانم قد خمیده ای را آوردن ...." خمیده خمیده این بانو آمد کنار تنور ..." نشست ؛ سر در تنور کرد " هی صدا میزد مادرت برات بمیره حسین ..... '" این بازدید اون دیدار هایی که نیمه شب حسین میرفت سر قبر مادرش ...." مادرم شبا بازدیدشو پس میداد ..." اولین بازدید شب یازدهم محرم بود" خانم زینب کنار بدن پاره پاره ....." زبان گرفته ...." مجلس عزا گرفته ..... یه وقت دیدن هم نوا و هم ناله پیدا شد ...." خوب که دقت کرد دید صدای ناله ی مادرش فاطمه ست ...." هی صدا میزد، غریب مادر حسین ........... ‍ و .