. سلام‌الله‌علیها سرا پا دردم و در گریه می‌جویم مداوا را مگر گریه مداوا سازد این درد سرا پا را یتیمی قصۀ‌تلخی است وصفش تلخ‌تر، اما نمی‌فهمدکسی غیر از یتیم این‌داغ‌عظما را یتیمی‌غصۀ‌سختی‌است این‌غم‌را نمی‌فهمد مگر آنکس که گم کرده میان خاک بابا را تفاوت‌نیست‌دراین‌غم میان‌کودک‌و‌یک‌مرد یتیمی‌خشک‌خواهدساخت‌گاهی‌چشم دریا را به دخترها مگر چیزی به غیر از ناز می‌آید پدرها خوب می‌فهمند این مضمون زیبا را سه‌ساله‌دختری می‌رفت سمت‌شام از کوفه به زخم آبله می‌کاشت گل، پهنای‌صحرا را سه‌ساله‌دختری می‌رفت اما دست بر پهلو چهل‌منزل جهان می‌دید در او صبر زهرا را به ماه نیزها می‌گفت هرجا دردهایش را نسیم‌دشت حس‌می‌کرد چشم‌خیس‌سقا را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .